رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

نـه چنـدان بـزرگـم،
کـه کـوچک بیـابم خـودم را؛
نـه آنقـدر کـوچک،.. کـه خـود را بـزرگ!

بـر مـا گذشـت نیـک و بـد امـا... تـو روزگـار،
فکری بـه حال خویش کن این روزگار نیست!

زیـن همرهان سست عناصـر دلـم گـرفـت،
شیـر خـدا و رسـتم دسـتانم آرزوسـتـــــــ!

مـن در رقـابت بـا هیچکـس جـز خـودم نمی باشـم!
هـدف مـن؛ ... مغلـوب کـردن آخـرین کاریـست کـه انجـام داده ام..

آخرین نظرات
پیوندها
۱۵
ارديبهشت

 دستم به آرزوهایم نمی رسند، شاید چون آرزو هایم بسیار بلندند . . .
ولی درخت سرسبز و شاداب صبـــرم می گوید :
"امیدی" هست؛ چون "خدایی" هست . . .




♥ ... چه زیبا!

همواره با خود تکرار می کنم امیدی هست ؛ چون خدایی هست!
  • زهــرا
۱۵
ارديبهشت

از لحـظﮧ اﮮ ڪـﮧ چشـم بآز میـڪـنـم ;

 ڪآرَم شـُــروع میشـَــود...

 نظـــآرت و بررسـﮯ ڪـیفـــیـ ـ ــت ِ تـڪ تـڪ ِ اعضـــآﮮ ِ بدنـــم...

  قَلبــــ . . چشــــم . . . گـــوش . . .

 مبـــآدآ ; ذرهـ اﮮ از عآشـــــــق ِ 'تـــو' بـــودن , منحـــرفـ شـــدهـ بآشنـــد...!!..



♥ فرقی ندارد چه ساعت از شبانه روز باشد؛

 یادت که می‌کنم؛ خورشید در دلم طلوع می کند ...

  • زهــرا
۱۵
ارديبهشت




 :| ...

  • زهــرا
۱۵
ارديبهشت


شهر "اشتوتگارت" در آلمان مرکز رسانه ای جدید و جالبی را که به عنوان کتابخانه شهر معرفی شده، افتتاح نموده است. 

این کتابخانه با طراحی شگفت انگیز و زیبایش، محیطی پر از رنگ های طبیعی را برای کتاب ها و بازدید کنندگانش فراهم نموده است.





 یه چیزیه تو مایه های کتابخونه ی شهر  ِ مـــا!!!

  • زهــرا
۱۵
ارديبهشت


همیشه ایمان داشته ام؛
" سکـــوت "
شرافتی دارد،
که " گفتن" ندارد...!


  حرفها سه دسته اند:
- گفتنی ها،
- نوشتنی ها،
و قورت دادنی و خوردنی ها و دم بر نیاوردنی ها!!
دو تای اولی سبک ات می کنند و اما سومی سنگینت به سنگینی آسمان...!

  • زهــرا
۱۴
ارديبهشت

مــن یک دختـر چـادریم ...شــاد و پر نشــاط...

ســرزنده و پــرکار...

قــران و نهج البلاغه اگر میخوانم...حـافظ و سعدی هم میخوانم...




پای سجـاده ام گریه اگر میکنم...خنده هایم هم تماشایی است...

تابستان ها اگر اردوی جهادی می روم...اردوی تفریحی ام نیز هر هفته به پاست...

ما با هم اگر دعای کمیــل میرویم... پــارک رفتنمان هم سر جایش هست...

مسجـــد اگر پاتــوق ماست...باغ و بوستان پاتوق بعدی ماست...

برای نمــاز صبــح اگر مسجد قرار میگذارم...هنوز افتاب نزده از مسجد تا پارک قدم میزنیم... 


دعای عهد اگر میخوانیم همان جا سفره صفا را باز میکنیم...

 و با خنده و شادی صبحانه مان میشود پارک با طمع خدا ...!


ما اگر چادر سرمان میکنیم نقاش هم هستیم...

خطمان هم خوب است...

قلم هم میزنیم...

تئاتر هم میرویم...

سینما هم اگر فیلم خوب داشت...


کـــوه هم میرویم عکسهای یادگاری...فیلم های پر از خنده وشادی....

من قشنگتر از دنیای خودمان سراغ ندارم...!

دنیای من و رفیقان با خـــدایم،

 همین هایی که هر سال با هم به اعتکاف میرویم....


دنیای ما را ندیده کسی که به دعای کمیلمان خندیده...


خوشبخت ندیده، هرکس ما را ندیده...!


♥  خرقه پوشی ِ من از غایت دینداری نیست!... 

پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم...