حواسـتــــ هسـتـــــ؟؟!!!
یک تابسـتان دیگـر هـم گـذشت و هیـچ معجـزه ای نـشد،
حالا بایـد دوبـاره دل خـوش کنیـم بـه آمـدن پــایـیــز!
یک پـاییـز خوشـرنگِ زرد و نـارنجی،
بـه پـاییــزی کـه دلـــت نگیـــرد،
و غـروبـش غـم نـداشته باشـد،
و تـوی کـوچه و پـس کـوچه هـایـش بغـض نباشـد،
پـاییــزی که مهـــرش تـو را یـاد هیـچ خاطـره خیسـی نیـانـدازد!
و دل کنــدنـش آســان تـر از دل بستنــش بــاشـد،
یک پـاییــز دوسـت داشتنـی کـه شـایـد مـال مـن و تـو بـاشــد،
می مـانیــم بـه امیــد پـاییــزی کـه نـه از فـاصـله خبـری بـاشـد،
نـه از درد، نـه از زخـم، نـه از جنـگ، نـه از فقــر...
به امیـد پـاییـزی کـه وقتـی بـه آخـر رسیــد،
جوجه ای از جوجه هایمان کـم نشده باشد!!...
♥ پـاییــز مهــری دارد، کـه بـر هـر دلی می نشیـند!