مــن یک دختـر چـادریم !
شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۰۳ ب.ظ
مــن یک دختـر چـادریم ...شــاد و پر نشــاط...
ســرزنده و پــرکار...
قــران و نهج البلاغه اگر میخوانم...حـافظ و سعدی هم میخوانم...

پای سجـاده ام گریه اگر میکنم...خنده هایم هم تماشایی است...
تابستان ها اگر اردوی جهادی می روم...اردوی تفریحی ام نیز هر هفته به پاست...
ما با هم اگر دعای کمیــل میرویم... پــارک رفتنمان هم سر جایش هست...
مسجـــد اگر پاتــوق ماست...باغ و بوستان پاتوق بعدی ماست...برای نمــاز صبــح اگر مسجد قرار میگذارم...هنوز افتاب نزده از مسجد تا پارک قدم میزنیم...
دعای عهد اگر میخوانیم همان جا سفره صفا را باز میکنیم...
و با خنده و شادی صبحانه مان میشود پارک با طمع خدا ...!
ما اگر چادر سرمان میکنیم نقاش هم هستیم...
خطمان هم خوب است...
قلم هم میزنیم...
تئاتر هم میرویم...
سینما هم اگر فیلم خوب داشت...
کـــوه هم میرویم عکسهای یادگاری...فیلم های پر از خنده وشادی....
من قشنگتر از دنیای خودمان سراغ ندارم...!
دنیای من و رفیقان با خـــدایم،
همین هایی که هر سال با هم به اعتکاف میرویم....
دنیای ما را ندیده کسی که به دعای کمیلمان خندیده...
خوشبخت ندیده، هرکس ما را ندیده...!
♥ خرقه پوشی ِ من از غایت دینداری نیست!...
پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم...
- ۹۲/۰۲/۱۴