از چـهار جهـت غـربت می وزد، سـالهاست ...
و مـن فکـر می کنـم هـزار سـال اسـت کـه بـادها، بی تـاب نـدای انـا المـهدی ات هستـند!
اینـجا هـوا گـرفتـه از نفسـهای گنـاه آلـود ِ مـن... و بسیـار ها چـون مـن است...
در دستـهایم غفلتـی هـزارسـاله دارم و انبـوهی از کـوتاهی و قصـور بـر شـانه هایم سنگیـنی می کنـد...
و مـن یـک عمـر اسـت با دروغ نبـودن ِتـو از کـنار خـودم بی تفـاوت رد می شـوم؛
... و یــک دنــیا العـــجل ِ بـی عمـل را یـدک می کشــم از بـرای تبـــرئه خــود !!...
سـالهاست از چـهار جهـت غـربت می وزد؛
امـا مـن ... حـس می کنـم ایـن روزهـا، در چشمـهایم، چیـزی شبیـه بی قـراری ات مـوج می زنـد...
چیـزی شبیـه ادرکنــی، شبـیه آب پـاشی کـوچـه باغ هـای قـدیمی ... .
آواز بـال مــلائـک می آیــد...
صـدای « اَمـلاِء الارضِ بـی عَـدلاً » ...
طفلـی تـازه متـولد شـده ...
صـدای گـام های تــو ...
… مـاه سـوسو می زنـد؛
بـاید بـرخیـزم و دل از فـانـوس هـای کاغـذین ببـرم ...
امـشب در مـن ، هـزار واژه « امـن یجـیب... » شـعله می کشـند تـا بـلکه بسـوزاننـد و خاکسـتر کنـند ایـن خـواب طـولانی را...!
صـدای قـدم های نـور می آیـد ...
.. .بـاید به دل ِ شـب زد !!
«السَّــلاَمُ عَلَــیْکَ یَـا بَقِیَّــةَ اللَّهِ فِـی أَرْضِـــهِ»

♥ شـاید کـه به پیـکر جهـان جان آمـد؛
شـاید کـه شـب غصــه بـه پـایـان آمـد؛
آمـــاده پـی ظــهـور او بــایــد شــد...
شـاید کـه همیـن نیــمۀ شعــبان آمـد!
♥ تعجـیل در فرجـش... دیـگر گنــاه نــکنیم!...