رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

نـه چنـدان بـزرگـم،
کـه کـوچک بیـابم خـودم را؛
نـه آنقـدر کـوچک،.. کـه خـود را بـزرگ!

بـر مـا گذشـت نیـک و بـد امـا... تـو روزگـار،
فکری بـه حال خویش کن این روزگار نیست!

زیـن همرهان سست عناصـر دلـم گـرفـت،
شیـر خـدا و رسـتم دسـتانم آرزوسـتـــــــ!

مـن در رقـابت بـا هیچکـس جـز خـودم نمی باشـم!
هـدف مـن؛ ... مغلـوب کـردن آخـرین کاریـست کـه انجـام داده ام..

آخرین نظرات
پیوندها

۲۰۹ مطلب با موضوع «هرچه میخواهد دل ِ تنگـم!» ثبت شده است

۲۲
ارديبهشت

چیز زیادی که نخواسته بودم؛
نه غار خواسته بودم که عنکبوت را فرمان دهی جلویش تار بتند!
نه گلستان شدن آتش خواسته بودم،
نه این که دستم نور دهد!
نه این که عصایم مار شود...
فقط خواسته بودم ......!!





خــــدایا!!

من به عنوان بنده حاجتم را گفتم،
امیدوارم اگر قرار به برآورده نشدنش هست،
از حکمــت تو باشد نه بی لیاقتـــی من ..!

  • زهــرا
۲۲
ارديبهشت

خـــدایا!

این روزها نگـــرانی هایم شده صفر،
دغدغه هایم بیست،
عقلانیت ده،
ذهنیـــات را افتاده ام،
گفته اند اگر حضــــورت را قبـــول شوم،
امید و ظهور را معادل سازی می کنیم!
حضـورت را کجا درس می دهند؟
سرمشـق های انتــظار را گم کرده ام!
جمعه صبح ها کلاس فوق العاده حضور توست،
من شاگرد خــوبی نیستم!
درس ها زود به زود فراموشم میشود؛
استاد؛ خودت کاری کن ...!!

♥ در تمام ضیافت‌های دلم،جای خالی‌ات حضور فعّال دارد!


  • زهــرا
۲۰
ارديبهشت


ببخشید!

چه کسی برای بار اول "بی خیــال" را در دامنه ی لغات ما فارسی زبانان چپاند؟!

میخواستم برای شادی روحش دعــا کنم!!!



♥ بیخیـــــــال...!!

  • زهــرا
۲۰
ارديبهشت

انصــاف ده چقــدر مــرا ســـر دوانــده ای ...!



♥ یک بوسه چیست که این همه زحمت فراهم است؟...

  • زهــرا
۱۸
ارديبهشت

بــاران می بـارد، به حــرمت کـداممان ؟... نمی دانــم!

همین قدر می دانم ، باران صدای پای "اجــابت" است؛

خـــدا ناز می خرد... نیـــاز کن!



♥ عجب بارونی بود امروز!

  • زهــرا
۱۷
ارديبهشت

 من همیشه بغض های تنهایی ام را...، زیر لبخندها و شوخی ها و لحن های جذاب کتمان کرده ام،

 تا مبادا دلتنگی هایم دل ِ عزیزی را دلتنگ کند!...

  بعضی وقت ها هست که آدم ها باید بزنند به سیم آخر ؛ 

شاید در پس ِ زلزله ی این آه، دل ِ زنگ گرفته ی بعضی ها لرزید! 

همان ها که برایشان، ریختن ِ آبروی دیگران، به آسانی ریختن ِ ته استکان ِ یک چایی یخ کرده است


  لحظه های سکوتم پر هیاهو ترین دقایق زندگیم هستند مملو از آنچه می خواهم بگویم و نمی گویم...!

  • زهــرا
۱۵
ارديبهشت

 دستم به آرزوهایم نمی رسند، شاید چون آرزو هایم بسیار بلندند . . .
ولی درخت سرسبز و شاداب صبـــرم می گوید :
"امیدی" هست؛ چون "خدایی" هست . . .




♥ ... چه زیبا!

همواره با خود تکرار می کنم امیدی هست ؛ چون خدایی هست!
  • زهــرا
۱۵
ارديبهشت

از لحـظﮧ اﮮ ڪـﮧ چشـم بآز میـڪـنـم ;

 ڪآرَم شـُــروع میشـَــود...

 نظـــآرت و بررسـﮯ ڪـیفـــیـ ـ ــت ِ تـڪ تـڪ ِ اعضـــآﮮ ِ بدنـــم...

  قَلبــــ . . چشــــم . . . گـــوش . . .

 مبـــآدآ ; ذرهـ اﮮ از عآشـــــــق ِ 'تـــو' بـــودن , منحـــرفـ شـــدهـ بآشنـــد...!!..



♥ فرقی ندارد چه ساعت از شبانه روز باشد؛

 یادت که می‌کنم؛ خورشید در دلم طلوع می کند ...

  • زهــرا
۱۴
ارديبهشت

مــن یک دختـر چـادریم ...شــاد و پر نشــاط...

ســرزنده و پــرکار...

قــران و نهج البلاغه اگر میخوانم...حـافظ و سعدی هم میخوانم...




پای سجـاده ام گریه اگر میکنم...خنده هایم هم تماشایی است...

تابستان ها اگر اردوی جهادی می روم...اردوی تفریحی ام نیز هر هفته به پاست...

ما با هم اگر دعای کمیــل میرویم... پــارک رفتنمان هم سر جایش هست...

مسجـــد اگر پاتــوق ماست...باغ و بوستان پاتوق بعدی ماست...

برای نمــاز صبــح اگر مسجد قرار میگذارم...هنوز افتاب نزده از مسجد تا پارک قدم میزنیم... 


دعای عهد اگر میخوانیم همان جا سفره صفا را باز میکنیم...

 و با خنده و شادی صبحانه مان میشود پارک با طمع خدا ...!


ما اگر چادر سرمان میکنیم نقاش هم هستیم...

خطمان هم خوب است...

قلم هم میزنیم...

تئاتر هم میرویم...

سینما هم اگر فیلم خوب داشت...


کـــوه هم میرویم عکسهای یادگاری...فیلم های پر از خنده وشادی....

من قشنگتر از دنیای خودمان سراغ ندارم...!

دنیای من و رفیقان با خـــدایم،

 همین هایی که هر سال با هم به اعتکاف میرویم....


دنیای ما را ندیده کسی که به دعای کمیلمان خندیده...


خوشبخت ندیده، هرکس ما را ندیده...!


♥  خرقه پوشی ِ من از غایت دینداری نیست!... 

پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم...