غیـر از تــو هیــچ دختـری، ای "مـادر پــدر"!
شـایستــگی "امّ ابیــهـا" شـدن نـداشـت،
از چـهره تـربـت تــو اگـر پــرده می گشــود،
تا حشر، کعبـه، فرصت پیدا شدن نداشت!
تنــهاســت چـاه، همــدم تنـــهایی علــی،
او بی تو، میل همدم تن ها شدن نداشت
تابوت تـو، علـی، غـم هجران، چهار طفـل،
شب مانده بود و جرأتِ فـردا شدن نداشت!
شاعر: جواد هاشمی
♥ ... ناله های گریه آلود آن روح دردمند و تنها را می شنوم ،
ناله های گریه آلود آن امام راستین و بزرگم را – که همچون این شیعه ی گم نام و غریبش –
در کنار آن مدینه پلید و قلب آن کویر بی فریاد ،
سر در حلقوم چاه می برد و می گریست…
چه فاجعه ای است در آن لحظه که یک مرد می گرید … چه فاجعه ای!
بـه فـدای نـخ آن شـال سیـاهت، بـه فـدای رخـت ای مـاه!
بیــا،... صـاحب ایـن بیـرق و ایـن پـرچم و ایـن مجلـس و ایـن روضـه و ایـن بـزم تـویی،
آجــرک الله!... عـزیز دو جهان، یـوسف در چـاه!
♥ اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان...
بچه که بودم، وقتی مریض می شدم و دکتر ازم می پرسید: "کجات درد میکنه؟"
منتظر میشدم بابا و مامانم جواب بدن!!..
شاید چون میدونستم اونا بیشتر از خودم دردم رو حس میکنن...
♥ بعضی وقتا دروغ خوبه !
به پدر و مادر کم طاقت باید دروغ گفت :
باید بهشون بگی حالم خوبه!
غذا خوبه!.. هوا خوبه!.. دلم خوشه...
وقتی اونا خوب باشن یعنی همه چیز خوبه …!
♥ هیچ جای دنیا امنیت "دستهای پدر و مادر" رو نداره!
حفاظت و نمادسازی از درختی که بین ٧٠٠٠٠ درخت دیگر در سونامی ژاپن سالم ماند!
♥ اگه ایران بود همین هم قطع می کردن ک خاطره بدی تو ذهن مردم نمونه!!!!!!!!!
میدان، داستان شهر را بیان می کند، با همه ی واقعه ها و حادثه هایی که به آن تعلق دارد. هر رویدادی در زمان و مکان خاص بخشی از سیمای میدان را ابتدا ایجاد، و سپس دگرگون می کند و چینش صحنه را به نفع خود تغییر می دهد!... تا جایی که با گذر زمان صحنه های مختلف در تقابل با هم قرار می گیرند!
میدان، مکان به اشتراک گذاشته شدن اندیشه ی شهروندان است، (شاید) بی آنکه خود بخواهد، مکان فرهنگی شهر شده! روزی مجسمه ی رضاخان را بر فراز خود می بیند، و چندی بعد تندیس محمدرضاشاه از همان فراز به زیر کشیده می شود!... میدان تبدیل می شود به مجموعه ای از نشانه ها و نمادها، و این یعنی تاریخ یک ملت!.. تاریخی که در تار و پود میدان تنیده شده.
میدان امروز، میدان دیروزی نیست؛ همانگونه که بی هیچ تردید، میدان فردا متفاوت از امروز است! و هر لحظه بنا به وقایعی که در آن اتفاق می افتد، دگرگون می شود، نه فقط دگرگونی کالبدی، بلکه دگرگونی تفکر مخاطبانی که به آن می اندیشند و با بودنشان به آن زندگی می بخشند!
چیزی از حصار اولیه میدان باقی نمانده،
اما خاطره ی آن سالهاست که باقیست.
شاهد این ادعا هم شهروندانی هستند که هنوز آن را "میدان توپخانه" میخوانند!
ساده که می شوی، همه چیز خوب می شود،
خودت، غمت، مشکلت، غصه ات، هوای شهرت، آدم های اطرافت، حتی دشمنت!
یک آدم ساده که باشی...
برایت فرقی نمی کند که تجمل چیست،
که قیمت تویوتا لندکروز چند است،
فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ دارد،
مهم نیست،
نیاوران کجاست، شریعتی و فرشته و الهیه کدام حوالی اند!
رستوران چینی ها گرانترین غذایش چیست!
ساده که باشی،
همیشه در جیبت شکلات پیدا می شود!
همیشه لبخند بر لب داری،
بر روی جدول های کنار خیابان راه میروی،
زیر باران ، دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی باران را!
آدم برفی که درست میکنی، شال گردنت را به او می بخشی!
ساده که باشی،
همین که بدانی بربری و لواش چند است، کفایت می کند!
نیازی به غذای چینی نیست!!
آبگوشت هم خوب است!
ساده که میشوی، فرمول نمیخواهی!
ایکس تو همیشه مساوی ایگرگ توست!
ساده که میشوی،
درگیر رادیکال، انتگرال و مشتق و ریاضتها نیستی!!
هرجایی به راحتی محاسبه میشی!
ساده که میشوی،
حجم نداری، جایی نمیگیری،
زود به یاد می آیی و دیر از خاطر میروی!
♥ روزگـار؛
تو اگر سخت به من میگیری،
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،
گرچه دلگیرتر از دیروزم،
گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند،
لیک باور دارم دلخوشی ها کم نیست!!
زندگی باید کرد...
♥ بی ربط(!) :
همـــــــه چی گـــــــــرون شد،
ولی ـــ بعضیــــــــــــا ـــ همون ۲زاری که بـــــــودن هستـــــــــن...!!!
آن کـه رخسار تو را رنگ گل و نسـرین داد
صبــــر و آرام تـوانـد بـه مــن مسکـیــن داد
وان کـه گیسوی تو را رسم تطاول آمـوخت
هـم تــوانـد کـرمـش داد مــن غمگــیـن داد
مـــن همــان روز ز فــرهـاد طمــع ببــریـدم
کـه عنــان دل شیــدا بـه لـب شیــریـن داد
گنــج زر گـر نبــود گنــج قنـاعـت بـاقیـسـت
آن کـه آن داد به شاهان به گدایان ایـن داد
خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن
هـر که پیوست بدو عمر خودش کاویـن داد
بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی