رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

نـه چنـدان بـزرگـم،
کـه کـوچک بیـابم خـودم را؛
نـه آنقـدر کـوچک،.. کـه خـود را بـزرگ!

بـر مـا گذشـت نیـک و بـد امـا... تـو روزگـار،
فکری بـه حال خویش کن این روزگار نیست!

زیـن همرهان سست عناصـر دلـم گـرفـت،
شیـر خـدا و رسـتم دسـتانم آرزوسـتـــــــ!

مـن در رقـابت بـا هیچکـس جـز خـودم نمی باشـم!
هـدف مـن؛ ... مغلـوب کـردن آخـرین کاریـست کـه انجـام داده ام..

آخرین نظرات
پیوندها

۲۰۹ مطلب با موضوع «هرچه میخواهد دل ِ تنگـم!» ثبت شده است

۰۵
مهر

آخـریـن بـرگ سفـرنـامـه ی بـاران ایـن اسـت:

... کـه زمیـن چـرکیـن اسـت!

♥ عکـس: کـرمانـشاه، کـوه فرخشـاد، دی مـاه 91

  • زهــرا
۰۴
مهر

امـام باقـر علیـه السـلام فـرمـودند:

خـداى تعـالى از ابتـداى هـر شـب جمـعه تـا آخـر آن از بـالاى عـرش نـدا در مى دهـد:

آیـا بنـده مؤمنـى نیسـت تـا پیـش از دمیـدن سپیـده بـراى دیـن یـا دنیـایش مـرا بخـوانـد تـا مـن اجابتـش کنـم؟

آیـا عـبد مؤمنـى نیسـت کـه تـا قبـل از طلـوع فجـر از گنـاهانـش تــوبـه کنـد تـا مـن او را بیـامـرزم؟

آیـا بنـده مؤمنـى نیسـت کـه روزیـش تنـگ شـده بـاشـد تـا قبـل از طلـوع فجـر از مـن زیـادت در روزى درخواسـت کنـد و مـن روزیـش را زیـاد کنـم و بـر او وسعـت دهـم؟

آیـا عبـد مؤمـن بیمــارى نیسـت کـه قبـل از طلـوع فجـر از مـن درخواسـت شـفا کنـد پـس او را شـفا دهـم؟

آیـا عبـد مؤمـن دربنـدى نیسـت کـه تـا قبـل از طلـوع فجـر از مـن درخواسـت آزادى کنـد و مـن او را بـرهـانـم و راهـش ‍ را بـاز کنـم؟

آیـا بنـده مؤمـن ستـم کشـیده اى نیسـت کـه تـا قبـل از طلـوع فجـر از مـن درخواسـت انتـقام کنـد و مـن او را یـارى کنـم و بـرایـش انتـقام بگیـرم؟

 آن حضـرت فـرمـود: پـس پیـوسته اینگـونه مـردم را مى خوانـد تـا صبــح شـود...

مناجات/حاج منصور ارضی

♥ از آن روزی کــه مــا آفـــریــدی...

بـه غیـر از معصیـت چیـزی نـدیدی،

خـداونـدا بـه حـق هشت و چهارت،

ز مـا بگــذر ... شتـر دیدی، ندیدی!

  • زهــرا
۰۴
مهر

آیـت الله بهجـت رحمـه الله علیـه:

تـا مـا نـاجـور نشـویـم، آنچـه از بـالا بـر سـر مـا نـازل می شـود نـاجـور نمی شـود!

بلکـه مـا کـاری می کنیـم کـه بـاران رحمـت، بـر مـا نقمـت و عـذاب می شـود...

♥ بـاران رحمـت خـدا همیـشه در حـال بـاریـدن اسـت...

شـاید مـن کاسـه ام را بـرعکـس گـرفتـه ام!

  • زهــرا
۰۳
مهر

یکـی از آرزوهـام اینـه که یـه BMW x6 بخرم پشتـش بنـویسـم :

"عاقبـت فـرار از مـدرسـه"

اینـجـوری گنـد میـزنـم بـه کل سیـستـم آمـــوزش و پــــرورش!!!

♥ بـدون اغـراق، در طـول مـدت تحصـیل تمـام معلـما و اسـاتیـد محتـرم حداقـل 10بـار ایـن جمـله رو بهـم گفتـن:

"اگـه چیـز خنـده داری هسـت، بگیـد مـا هـم بخنـدیـم" :D

  • زهــرا
۳۱
شهریور
یـک فصـل عظیـم تابستـانی را صبــور مانـدیم،
زیبـاتریـن رنـگ هـای هستـی دوبـاره راه ِ ایـن دیـار را پیـدا کـردند،
آنقـدر رسیـده ام کـه هـوس ِ زرد شـدن دارم!
هـوس ِ ریختـن!!
پایــیز، سبـزتـر از بـهار، و بـاشکـوه تـر از زمسـتان اسـت...
پایــیز، آهنـگ خـش خـش بـرگ دارد!
ســرود ِ نسـیــم،
رقـص شـاخه ها!
بـا بـاران یکی شـدن،
... در انتـظار  ِ زیبـاتـریـن مـاه ِ خـدا، آخـریـن روز تابسـتان را سپـری می کنـم!
پایــیز زیبـایـم... بـرایـت دلتنــگم!  " + "
♥ بـاز پایـیز اسـت، انـدکی از مــهر پیـداسـت،
حتـی در ایـن دوران بی مـهری بـاز هـم پایــیز زیبــاسـت!
مــهرتــــ قشنـگ ٬ پایــیزتــــ مبـارک!!
۳۱
شهریور

بـهـ بـهانـهـ سیــ و یکـــ شــهریــور... سالــروز دفـاعــ مقـدســـ:


دیـروز از هـرچه بود گذشتیـم، امـروز از هـرچه بـودیم؛

آنـجا پشـت خاکـریـز بـودیـم،... اینـجا در پنــاه  ِ میــز؛

دیـروز دنبـال گمـنامی بـودیـم و امـروز مـواظبـیم کـه نـاممـان گـم نشـود؛

دیـروز سـردر اتاقـمان می نوشتـیم فـرماندهی از آن تـوسـت یـاحسیــن، 

... امـروز می نویسیـم بـدون هماهنـگی وارد نشــوید!!

جبـهه بـوی ایـمان میـداد و اینـجا ایـمانمـان بـو میـدهد؛

الهـی نصیـرمان بـاش تـا بصیـر گـردیـم؛

بصیـرمـان کـن تـا از مسـیر بـرنـگـردیـم؛

و آزادمـان کـن تـا اسیــر نگـردیـم...

"بخشـی از وصیتـنامه ی شهـید شوشتـری"

♥ تا شدی پیروزِ میدان، هان نگردی این‌ زمان ، وامدار این و آن!!

دوستی‌ های جنـاحی را خـدا را بی‌خیال!... اعتـدال ای اعتدال!

چشم ما را کرده‌ای روشن ز تدبیر و امید!!

دلبر صاحب کلید!

کوری چشم عدوی زشت‌کار و بدسگال...

اعتـدال ای اعتـدال!!

♥ ای دل آشـوبان زخـوف و اضطــراب؛
چرخد از خـون شـما، هفـت آسیـاب؛

در کجــا بـودید وقتـی جنـگ بـود؟؟
عرصـه بر شیــران عالـم تنـگ بود؟


  • زهــرا
۳۰
شهریور

خـدایا!

بـه ایـن نـق زدن هـایم حـواسـت هـست؟...

وقتـی تـو کمـی از مـن دور می شـوی آهـم بلنــد می شـود و بهـانه گیــر می شـوم!.. 

دسـت خـودم نیسـت!

مـن بـهانه هایـم فقـط گیـر توست!

حـالا چـه اخـم کنـی چـه لبخـند بـزنی، مـن هـر بهـانه ای را وقـف تـو می کنــم.. 

اصـلا تـو خـودت بهــانه ای ... 

بهـانه ی زنـدگی ِ مـن!

♥ خـالی شـدم... احسـاس سبـکی میکنـم، مثـل یـک "پـَـر" ...

بـه یـک نسـیم تـو پــرواز میکنـم...!


 ... 

خبـرت هسـت کـه غیــر از  مـرا یـاری نیـست...؟؟

  • زهــرا
۳۰
شهریور

کنـج گلـویم قبـرستانی اسـت پـر از احساسهایی کـه زنـده به گــور شـده اند، 

بـه نـام 

نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند،

و آدمهایی که هـرگـز تـکرار نمی شـوند،

حتی دوباره بودن خودشـان!!.. 

و تـو آنـگونه بودی … فقــط همــین…!

♥ دلتنـگی خـوشـه انـگور سیــاه اسـت،

لـگد کـوبـش کـن! لـگد کـوبـش کـن!... 

بـگذار سـاعتی سـربسته بـماند؛

مسـتت می‌کـند انــدوه!


♥ بـر آنـچه گـذشت...؛ 

آنـچه شـکست...؛ 

آنـچه ریـخت...؛ 

حسـرت نـخور!... 

زنـدگی اگـر زیبـا بـود بـا گــریه شـروع نــمیشد!!

  • زهــرا
۲۸
شهریور

بعضـیا میگـن "دنیــا" اگـه وفـا داشـت، اسمـش زنـونه نبـود!!

شـما "جـهان" صـداش کنیـد ببینیـم وفـادار میـشه؟؟؟!!


♥ چـه اعتـراف تلخیـه،

انگار رسیدم ته ِ خط!

وقت خلاصی از همه ست...

آی دنیـا بیـــزارم ازت!!


♥ زنـدگی کـردن مـن مـردن تـدریجـی بــود،

هرچه جان داد تنم، عــمر حسابش کردند!!

  • زهــرا
۲۸
شهریور

نگـران از وفـاداری قـوم، بـه وعـده گـاه رسیــد "وَ کَلَّــمَ اللَّهُ مُـوسَى تَکْلـیماً "...

عـرضـه داشـت: " رَبِّ اَرِنِـی اَنْظُــرُ اِلَیْــکَ "  

معشـوق فرمـود: " لَـن تَـرَانِی" ... هــرگـز مـرا نخـواهى دیـد؛

امـا بـه کـوه نـگاه کـن!.. اگـر کـوه تـوانست تـاب بیـاورد جلـوه ی مـرا... تـو هـم بـه زودى مـرا خواهـى دیـد؛

... پـروردگـارش بـه کـوه جلوه نمـود؛... " جَعَلَـهُ دَکًّـا وَ خَـرَّ مُـوسـى‏ صَعِــقاً "... و چـون بـه خـود آمـد گفـت:

منـزهى تـو!.. بـه درگاهت توبه کردم... "وَ أَنَـا أَوَّلُ الْمُـؤْمِنیــنَ " !

***

تعبـیر متفـاوت شـاعران از ایـن داستـان:


شیـخ اجـل سعــدی می گـوید :

چو رسی به طور سینا "ارنی" مگو و بگذر
کـه نیـرزد ایـن تمنـا بـه جـواب "لن ترانی"

در جـواب سعـدی شاعـری ( احتـمالا حافـظ ) می گـوید :

چو رسی به طـور سیـنا "ارنی" بگو و مگذر
تو صدای دوست بشنو نه جواب "لن ترانی"

و در جـواب ایـن دو ، شاعـر دیگـری ( احتـمالا مـولانا ) می گـوید :

"ارنی" کسـی بگـوید کـه تـو را نـدیـده بـاشـد،
چو تو با منی همیشه چه ترا چه "لن ترانی"


عـلامه طبـاطبایی فـرمـوده :

سحـر آمـدم بـه کویـت کـه ببینـمت نـهانی

" ارنی " نگفته گفتی دو هزار " لن ترانی"


♥ " وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی‏ أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی‏ ...

وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی‏،

فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِـقاً...

فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنیـنَ"

(سـوره مبـارکه اعـراف، آیـه 143)


  • زهــرا