غیـر از تــو هیــچ دختـری، ای "مـادر پــدر"!
شـایستــگی "امّ ابیــهـا" شـدن نـداشـت،
از چـهره تـربـت تــو اگـر پــرده می گشــود،
تا حشر، کعبـه، فرصت پیدا شدن نداشت!
تنــهاســت چـاه، همــدم تنـــهایی علــی،
او بی تو، میل همدم تن ها شدن نداشت
تابوت تـو، علـی، غـم هجران، چهار طفـل،
شب مانده بود و جرأتِ فـردا شدن نداشت!
شاعر: جواد هاشمی
♥ ... ناله های گریه آلود آن روح دردمند و تنها را می شنوم ،
ناله های گریه آلود آن امام راستین و بزرگم را – که همچون این شیعه ی گم نام و غریبش –
در کنار آن مدینه پلید و قلب آن کویر بی فریاد ،
سر در حلقوم چاه می برد و می گریست…
چه فاجعه ای است در آن لحظه که یک مرد می گرید … چه فاجعه ای!
بـه فـدای نـخ آن شـال سیـاهت، بـه فـدای رخـت ای مـاه!
بیــا،... صـاحب ایـن بیـرق و ایـن پـرچم و ایـن مجلـس و ایـن روضـه و ایـن بـزم تـویی،
آجــرک الله!... عـزیز دو جهان، یـوسف در چـاه!
♥ اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان...
آن کـه رخسار تو را رنگ گل و نسـرین داد
صبــــر و آرام تـوانـد بـه مــن مسکـیــن داد
وان کـه گیسوی تو را رسم تطاول آمـوخت
هـم تــوانـد کـرمـش داد مــن غمگــیـن داد
مـــن همــان روز ز فــرهـاد طمــع ببــریـدم
کـه عنــان دل شیــدا بـه لـب شیــریـن داد
گنــج زر گـر نبــود گنــج قنـاعـت بـاقیـسـت
آن کـه آن داد به شاهان به گدایان ایـن داد
خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن
هـر که پیوست بدو عمر خودش کاویـن داد
بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی
خـرما نتـوان خورد از ایـن خـار کـه کشتیـم،
دیبـا نتـوان بـافت از ایـن پشـم کـه رشتیم،
مـا را عجـب ار پشـت و پـناهی بـود آن روز،
کامـروز کسـی را نـه پنـاهیـم و نـه پشتـیم!!
سعدی
♥ وجدان یعنی، رنجیدن دست خودت نیست... رنجاندن که دست خودت است!!
با خبر کرد نسیمی همه ی دنیا را
مطلاطـم شـده دیـدنـد دل دریــا را
گل سرخی که می از قطره ی شبـنم می زد
مسـت می کــرد ز بــوی نفســش صحـــرا را
چه صفایی چه هوایی چه دلی داشت زمین
شــــور مـی داد ز حـال خــوش خــود بــالا را
بیـن آغـوش بـرادر چقدر آرام است
چقــدر نــاز ربـودســت دل بــابـا را
گوییا بار دگـر حضـرت پیغمـبر دیــد
عکسی از ماه رخ کودکی زهـرا را
زینـت خـانـه ی مهتاب بـه دنــیا آمـد
زینــب حضــرت اربــاب به دنــیا آمـد
بهتــرین، خوبـــتریــن، خواهــر دنیــا آمــد
حضــــرت فـاطــمـه ی دیگــری دنیــا آمــد
شاعر: مسعود اصلانی
♥ جای زمـزم عشق از زیـر قدمهایت شکفت
بانــــوی بانی بــــــاران تـــــــا به دنـــیا آمـدی
بعـد تو ضـرب المـثل شد دختــران بـابایـی اند
زین ســـبب تو زیــــــنت بــــابـــا به دنیا امدی
تو در آغـوش حسینت خــنده ات گـل می کند
پس به خــاطر خـــواهی اربــاب دنــــیا آمدی!
شاعر: مصطفی صابر خراسانی
شـهر، شهر شـهر ها!
شـهر چشمـهای شیـشه ای،
شـهر اشکـهای دودی کلیـشه ای!
شـهر بــاکلاس!!
شـهر جـاز و شـهر اُرگ،
شـهر "آدمــای گــرگ"
شـهر گـریه هـای لـوکس،
شـهر خنـده هـای شـیک!
شـهر زنـدگانی تـمام اتـوماتـیک!
شـهر عاشـقی بـه مـد روز،
شـهر زنـدگی بـه نـرخ ثـانیـه!
شـهر "ok ! بی خیــال! "
شـهر حــال!!!
شـهر بی طـرف،
شـهر بی حضـور،
شـهر کنتـرل ز راه دور!!
شـهر گنـده و گـراند،
شـهر نـرخ های آسـمانی عزیـز،
شـهر شـهرداری تــر و تمیـــز!!!
شـهر آسـمان و ریسـمان،
شـهر شیـر مـرغ و جـان آدمـی!
شـهر مـدرک و آکـادمی!
شـهر "full time"،
شـهر روز و شـب اضـافه کـار!
شـهر ابتـکار...
"در مسیــر احتــکار!"
شـهر دود و شـهر سـود،
شـهر بـوق و شـهر سـوت،
شهر شوت!!
شـهر هشـت پـا،
شـهر روز و شـب محاسـبات بی غلـط،
شـهر نـوخطانِ هفـت خـط!!
شـهر بانکـهای مضـطرب،
شـهر اختـلاس هـای مطـمئن!
شـهر بسـته ی "open"!
یـک کــلام :
شـــهر هـِــرتـــــ!
شاعر: مجمدرضا روزبه
♥ شهر تو شهر فرنگ، .. آدماش ترمه قبا!.. شهر من شهر دعا.. همه گنبداش طلا!
از جـمـادی مُــــردم و نــامـی شــــــدم
وز نـَــما مُـــردم بــه حیـــوان ســـر زدم
مُـــــردم از حیــــــوانــی و آدم شـــــدم
پس چه ترسم؟ کی ز مُردن کم شدم؟
حمـــله ی دیگــــر بمیـــــرم از بـــشــر
تـــا بـــرآرم از مـــلائـــک بــــال و پــــــر
وز ملــک هـم بایـــدم جستــن ز جــو
کــل شــــیء هـــالــک الا "وجــــهــه"
بـــار دیـگــــر از ملـــک پــَـران شــــوم
آنچــه انــدر وهـــم نــایــد آن شــــوم
پـس عـدم گـردم عـدم چـون ارغنــون
گــویـدم : "انــا الیــــه راجعــــون"
مولانا
♥ به روز مـرگ چو تابوت من روان باشـد
گمان مبـر کـه مـرا درد ایـن جهان باشـد
جنـازهام چو ببینـی مـگو: فراق! فــراق!
مــرا وصــال و مـلاقـات آن زمــان باشــد
کدام دانه فرورفت در زمیـن که نـرُست؟
چرا به دانه انسانت این گُمان باشـد؟! |
کـم خورده ایم غصـه ی دنیـای بی تـو را،
با اینکه می کشیم نفس های بی تـو را