رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

نـه چنـدان بـزرگـم،
کـه کـوچک بیـابم خـودم را؛
نـه آنقـدر کـوچک،.. کـه خـود را بـزرگ!

بـر مـا گذشـت نیـک و بـد امـا... تـو روزگـار،
فکری بـه حال خویش کن این روزگار نیست!

زیـن همرهان سست عناصـر دلـم گـرفـت،
شیـر خـدا و رسـتم دسـتانم آرزوسـتـــــــ!

مـن در رقـابت بـا هیچکـس جـز خـودم نمی باشـم!
هـدف مـن؛ ... مغلـوب کـردن آخـرین کاریـست کـه انجـام داده ام..

آخرین نظرات
پیوندها

۴۸ مطلب با موضوع «بهترین شعرهایی که تا به حال خوانده ام» ثبت شده است

۰۲
اسفند

ای بـهار همچـنان تـا جـاودان در راه!

همچـنان تـا جاودان بـر شـهرها و روسـتاهـای دگـر بگـذر؛

هـرگز و هـرگز،

بـر بیـابان غریـب مـن،... منـگر و منگر!

سـایه ی نمنـاک و سبـزت هـرچه از مـن دورتـر ،‌خوشــتر!

بیـم دارم... کـز نسیـم سـاحر ابـریشمیـن تـو؛

تکمـه ی سبـزی بـروید بـاز، بـر پیراهن خشک و کبود من! 

همچـنان بگـذار،

تـا درود دردنـاک انـدُهان مـاند سـرود مـن!

شاعر: مهدی اخوان ثالث

♥ نفس ؛

کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک!

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت...

نفس کاین است؛... پس دیگر چه داری چشم؟

ز چشم دوستان دور یا نزدیک!!

مسیحای جوان مرد من!

ای ترسای پیر پیرهن چرکین!

هوا بس ناحوانمردانه سرد است...

آی...

دمت گرم و سرت خوش باد!

سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای..


♥ ... خـود غلـط بـود آنچـه می پنـداشتیــم!!!

  • زهــرا
۲۴
بهمن

بی عمـر زنـده ام مـن و ایـن بـس عجـب مـدار؛

روز فـراق را کـه نهـد در شـمار عمـر؟!!

♥ زندگی کردن من مردن تدریجی بود،

هرچه جان داد تنم، "عمر" حسابش کردند!!!

  • زهــرا
۲۲
بهمن

و به یاد آور زمانی که پروردگارت از پشت بنی آدم ذریّه آنان را بر گرفت،

 و آنان را گواه بر خودشان ساخت و فرمود:

" أَلَستُ بِرَبِّکُم " ... آیا من پروردگار شما نیستم؟

گفتند : چرا ، ما گواهی دادیم که تو پروردگار مایی! 

این اقرار گرفتن از ذریه ی آدم برای آن بود که در روز قیامت نگویند : ما از این غافل بودیم! 

سوره مبارکه اعراف آیه ی 172

یاوران مسم/شهرام ناظری    "+"

♥ بانگ چرخش های چرخ است اینکه خلق

مـی رســاننـــدش بــه تنبــــور و بـه حلــق،

مـا همـه اجــزای آدم بـوده ایـم،...

از بهشت این لحن ها بشنوده ایم!

۱۲
آبان

دل داده ام بر باد ، بر هر چه بادا باد

مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد

ای عشق، از آتش اصل و نسب داری

از تیره ی دودی ، از دودمان باد

آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر

از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد

هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران

هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد...

هفتاد پشت ما از نسل غم بودند

ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد

از خاک ما در باد ، بوی تو می آید

تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد...

شاعر: قیصر امین پور

♥ ای شب به پاس صحبت دیرین خدای را،

با او بگو حکایت شب زنده داری ام!

  • زهــرا
۱۲
آبان

واژه هـای بیگـناه، در حصـار شعـرهـا اسیـر می شـونـد،

حبـاب هـای خالی هـوا، غرق عاشـقانه هـای دلپـذیر می شـونـد،

کمـی شـتاب کـن!... بـاغـهای از ازل، تـا ابـد کویـر می شـونـد!!

نـاگـهان بـه خود می آیـی و "زمـان رفتـن" اسـت...

وای!

لحـظه هـا چـه زود پیــر می شـونـد!...

 

 ♥ بـر سـاحل خـون نشـانـه داریـم هنـوز،

یـک سیـنـه ی پـر بهـانـه داریـم هنـوز،

مـا دفتــر ِ عـاشــقانـه ای از شـعـریـم،

"رفتیــم"... ولـی ادامـه داریـم هنــوز!....

 

 ♥ گـروهی همنـشین مـن، خلاف عقـل و دیـن مـن،

بگیـرند آستیـن مـن... کـه دسـت از دامنـش بگسـل! "+"

  • زهــرا
۰۱
آبان

حاجـب بـروجردی قصیـده ای زیبـا در مـدح امیـرالمومنیـن، علـی علیـه السـلام سـرودنـد،

کـه شـاه بیـت آن ایـن بـود:

حاجـب اگـر محاسبـه حشـر بـا علیـست،

من ضامنـم که هرچه بخواهی گنـاه کـن!

همـان شـب در عالـم رویـا مـولا علـی بـن ابیـطالـب علیـه السـلام بـه خـواب ایـشان آمـده و فـرمودند: اگـر چه محاسبـه در دسـت ماسـت امـا اگـر اجـازه بـدهی مـن بیـت آخـر شعــرت را اصـلاح کنـم!

حاجـب عـرض میکنـد: یـا مـولا شعـر بـرای شـما و در مـدح شـماست!
حضـرت علـی علیـه السـلام میفرماینـد پـس بیـت آخـر را اینگـونه بنـویس:

حاجـب اگـر محاسبـه حشـر بـا علیـست
شـرم از رخ علـی کـن و کمتـر گنــاه کـن!
♥ هـر چنـد بـود قبـله ی مـا کعبـه ولی؛
ایـوان نجـف... عجـب صـفایی دارد!..

♥ لعن علی عدوک یا علی!..

  • زهــرا
۰۱
آبان

تهــران!

در چهـارراه مـرکـزی شـهـر،

چشـم انتـظار آمدن موعود،

در ازدحام آهن و دیـو و دود،

خیـره بـه جـوی آب کنـار پیـاده رو،

دیـدم بـه قـول "م.امیـد" :

سـرشار از تهـی ، می رفـت جـویبـار شتـابـان لحـظه هـا!

رفتـم کنـار جـوی نشستـم؛ 

دیـدم بـه قـول "حافـظ" :

عمـر اسـت ایـن کـه می گـذرد!!!

وااااای بگـذریـم!

  • زهــرا
۲۷
مهر

بی تــو ، مهـتاب شبـی، بـاز از آن کـوچه گـذشتـم،
همـه تـن چشـم شـدم خیـره بـه دنبـال تـو گشتـم،
شـوق دیـدار تـو لبـریز شـد از جـام وجـودم،
شـدم آن عاشـق دیـوانه کـه بـودم !

در نـهانخانه جانـم گل یـاد تـو درخشیـد..
بـاغ صـد خاطـره خنـدیـد،
عطـر صـد خاطـره پیچیـد،

یـادم آمـد کـه شبـی بـا هـم از آن کـوچه گـذشتیـم...

  • زهــرا
۲۲
مهر

به پیش روی من , تا چشم یاری می کند , دریاست !

چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست !

دراین ساحل که من افتاده ام خاموش .

غمم دریا , دلم تنهاست .

وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست !

خروش موج , با من می کند نجوا ,

که : هر کس دل به دریا زد رهایی یافت !

که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت ...

مرا آن دل که بر دریا زنم , نیست !

ز پا این بند خونین بر کنم نیست ,

امید آنکه جان خسته ام را ,

به آن نادیده ساحل افکنم نیست !

 ♥ عکس: خلیـــج همیــشه فــارس، دیروز غروب(!)

  • زهــرا
۱۸
مهر

مـن کـه از آتـش دل چـون خـم مـی در جوشـم

مـُـهر بـر لـب زده خـون می‌ خـورم و خامـوشـم


قصــد جـان اسـت طمـــع در لـب جانـان کــردن

تـو مـرا بیـن که در این کار به جان می‌ کوشـم


مــن کـی آزاد شــوم از غـم دل چـون هــر دم

هنــدوی زلــف بتــی حلـقه کنـــد در گـوشــم


حـاش لله کــه نیــم معتـقـد طاعـت خـویـــش

ایـن قدر هست که گه گه قدحی می نوشـم

هسـت امیــدم کـه علیــرغـم عــدو روز جــزا
فیــض عفــوش ننــهد بــار گنـــه بــر دوشــم

پـدرم روضـه رضـوان بــه دو گنــدم بفــروخـت
نـاخلـف بـاشـم اگـر مـن بـه جـوی نفـروشـم

خـرقه پوشی من از غایت دین داری نیـست
پـرده‌ای بـر سـر صـد عیـب نـهان می‌پوشــم

مـن که خواهم که ننـوشـم بجز از راوق خـم
چـه کنــم گــر سخـن پیــر مغــان ننیــوشـــم

گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشـق
شــعر حافـظ ببــرد وقــت ســماع از هـوشـــم




♥ 
عکــس: شیـراز، حافظیـه، دیشب(!)


  • زهــرا