رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

نـه چنـدان بـزرگـم،
کـه کـوچک بیـابم خـودم را؛
نـه آنقـدر کـوچک،.. کـه خـود را بـزرگ!

بـر مـا گذشـت نیـک و بـد امـا... تـو روزگـار،
فکری بـه حال خویش کن این روزگار نیست!

زیـن همرهان سست عناصـر دلـم گـرفـت،
شیـر خـدا و رسـتم دسـتانم آرزوسـتـــــــ!

مـن در رقـابت بـا هیچکـس جـز خـودم نمی باشـم!
هـدف مـن؛ ... مغلـوب کـردن آخـرین کاریـست کـه انجـام داده ام..

آخرین نظرات
پیوندها

۲۰۹ مطلب با موضوع «هرچه میخواهد دل ِ تنگـم!» ثبت شده است

۰۶
خرداد

فرشته نبود بال هم نداشت.

رویین تن نبود و پیکر پولادی هم نداشت.

مادرش الهه‌ای افسانه‌ای نبود و پدرش نیم خدایی اسطوره‌ای.

او انسان بود،انسان... و همین جا زندگی می‌کرد. روی همین زمین و زیر همین آسمان.

شبها همین ستاره‌ها را می‌دید و صبح‌ها همین خورشید را.

انسان بود، راه می‌رفت و نفس می‌کشید.

می جنگید و پیروز می شد.زخم هم برمی داشت.شکست هم می‌خورد.مثل من،مثل تو،مثل همه.

فرشته نبود،بال هم نداشت...انسان بود.

با همین وسوسه ها با همین دردها ورنج ها.

با همین تنهایی‌ها و غربتها.

انسان بود...ساده مردی امی...نه تاجی ونه تختی!

آزارش به هیچ کس نرسید و جوری نکرد و هیچ از آنها نخواست و جز راستی نگفت.

اما او را تاب نمی‌آوردند. رنجش می‌دادند و آزارش می‌رساندند.

دروغگویش می‌خواندند. مگر او چه کرده بود؟ جز آنکه گفته بود آدمی در گرو کرده خویش است؟

اما تابش نمی‌آوردند... زیرا که بت بودند. بت ساز،بت شیفته،بت انگار و بت کردار!

فرشته نبود... بال هم نداشت و معجزه اش این نبود که ماه را شکافت؛

معجزه اش این نبود که به آسمان رفت؛

معجزه اش این بود که از آسمان به زمین برگشت!

او که با معراجش تا ته ته آسمان رفته بود می‌توانست برنگردد،می‌توانست!

اما برگشت... باز هم روی همین زمین خاکی باز هم میان همین مردم!

... و زمین هنوز به عشق گام‌های اوست که می‌چرخد...

و بهار هنوز به بوی اوست که سبز می‌شود... و خورشید هنوز به نور اوست که می‌تابد...

"عرفان نظرآهاری"

♥ ستاره ای بدرخشید و ماه مجلـس شــد،

دل رمیــده ی مـا را انــیس و مـونــس شــد،

نگار من کـه به مکتـب نـرفت و خـط ننوشت،

به غمـزه مسـئله آمـوز صــد مـدرس شــد!..

"حافظ"

  • زهــرا
۰۳
خرداد

علومی را که مردم به آن نیاز دارند در چهار چیز یافتم:

اول اینـکه خــدای خـودت را بشـناسـی،

بشناسی که خداوند با تو چه کار کرده است،

بشناسی که خـداوند چه چیـزی از تو می خواهـد،

و بشناسی که چه چیزی تـو را از دینت خارج می کنـد.

♥ فـردا که هر کسی به شفیعی بـرد پنـاه،

چشـم تـمام خـلق بـه موسـی بـن جعــفر اسـت...

  • زهــرا
۰۳
خرداد

حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد

بنمــود جـمال و عاشـــق زارم کـرد

من خفته بـُدم به ناز در کتـم عـدم

حسن تو به دست خویش بیدارم کـرد...

"فخرالدین عراقی"

♥ در قلبم نشستی...

از همان روز قـبلـه کمی مایل به چپ شد!

  • زهــرا
۲۸
ارديبهشت

بارها تنهایم کردی ؛

نفهمیدم،

باید با تو خلوت کرد ...

 ♥ منــــم آدمـــــم!!!

عبارتی که در وقت بالا گرفتنِ امتحانات الهی، به جهت تبرئه ی نفس از استقامت بیشتر آورده… 

و معنی کاملا برعکس میدهد!!

  • زهــرا
۲۸
ارديبهشت

بـه جای سنـگ قبـرم، آیــنه بگذاریـد!
شـایـد هـر کسی آمـد،
بـرای من که نــه!... بـرای خودش فـاتحه‌ای خوانـد!!
چه سـاده‌ام کـه فکـر می‌کنـم، مـردن در شـهر مـردگان اتفـاق غم‌انـگیـزی اسـت!

"رضا احسان پور "

 تمام آرامـشم را مدیون همان انتــظار ی هستم ...

که دیــگر ... از هیچــکس نــــدارم ...!!

  • زهــرا
۲۲
ارديبهشت

یا علی امـروز تنــها مانـده ایم،

در هجوم اهرمن ها مانده ایم،

گـردش گـردونه را بـر هـم بـزن،

زخم های کهنه را مرهـم بـزن،

مشک ها در راه سنگین می روند،

اشـک ها از دیـده رنگیـن می روند،

مشک های خسته را بر دوش گیـر،

اشـک ها را گــرم در آغـوش گیــر...


شِیعَـتَکَ عَلَـى مَنَـابِرَ مِـنْ نُـورٍ ...

  • زهــرا
۱۶
ارديبهشت

نـه چنـدان بـزرگـم

کـه کـوچک بیـابم خـودم را

نـه آنقـدر کـوچک

کـه خـود را بـزرگ...!

تمام مردم این شهر از تو می گویند،

تو را هم ای هوس دیگران نمی خواهم!!

  • زهــرا
۱۵
ارديبهشت

هــر وقت تو زندگیت گیر و  پیش اومــد و راه بنــدون شد، بدون کار خــدا بوده!... 

خــدا حرفی واست داشته!..  زود بـــرو باهاش خلـــوت کن و بگـــو با من چکار داشتی که راهمو بستی؟..

 گرفتـــار، یعنی  ... 

"از سخنان حاج اسماعیل دولابی"

دعای هر روز ماه رجب
یاد ِ تـــو ... پرچـم صلحیست،

میـان ایـن همـه شـورش افــکارم!..

۱۱
ارديبهشت
امشب از هـر کجـای این دنیـای بـزرگ که در بـزنی،
صاحبخـانه برای استقبـال می آید... با طبقـی از آرزوهــایی که می خواهـی...
امشـب ..لیـلة الــرغـائب ...مـراقب آرزوهـایت بـاش...!!
ضیـافت اولیـن شـب جمعـه رجـب، لیـلة الــرغـائب، خـواب خیلی ها را تعبیــر کـرده،
 به خیــال مــردمان بسیــاری رنـگ واقعیــت رســانده،
خیلی از مــردم برای رسیــدن به حـاجت هـای خود دسـت به دامـان این شـب می شـوند،... به ضمـانت یک سـال انتـــظار...

امشـب وعـده گـاهی که خــدا در آن بــردبار است به گنــاهکار ترین بنــدگان،
وعـده گـاهی که باید امیــدوار تر از پیش باشی به استجـابت!
آنجــا که بــرای هـرچـه بخواهــی مختـاری...
 و خــدا به تمــام آنچـه می گــویی، از پیش منتظــر است...

امشـب چه سیـاه باشی و چه سپیـد،... هرچه قدر که ناامیــد،... هــرچه که بخواهی از خــدا ،امیــــدوار باش به اجـــابت... !

لیـــلة الـرغـائب تو مختــاری بـرای انتخــاب آنچــه می خواهـی،
بـرای داشتـن گـوشـه ای از تقـدیـری که آرزویـش داری، بـرای آنچـه می خواهـی باشـی...  ! 

امشـب  درد دلت با خـدا بیشتـر از همیشـه و هـر روز...می ارزد به یک دل سیـر دعـا... به لـذت گفتن یک طـومار آرزو... ! 

امشـب می شود خیلـی چیـزها از خــدا خـواست،..
دنیـا و آخـرت را،.. ثـروت و تملـک را ،.. بنـدگی، قـدرت، گـذشت، آرامـش و ... 
... و... خود ِ خود ِ خود ِ خــــدا را...!!

♥ باید دری برای مناجات وا شود،

تا درد بی دوای گناهــم دوا شود،

باید کسی که نزد خـدا دارد آبـرو،

وقت سحر به یاد دلم در دعا شود..! 

  • زهــرا
۱۱
ارديبهشت

به خدا سوگند، هیچ بنده ای در دعا، پافشاری و اصرار به درگاه خدای عزوجل نکند،

جز اینکه حاجتش را بر آورد ...

کافی ، ج 2 ،ص (475)

...تمام "امن یجیب" های دلم را، گره زده ام به کلمات ،.. و روانه ی آسمان کرده ام !

من مطمئنم ... خدا حکمتی در کار من دارد...!!


  • زهــرا