رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

نـه چنـدان بـزرگـم،
کـه کـوچک بیـابم خـودم را؛
نـه آنقـدر کـوچک،.. کـه خـود را بـزرگ!

بـر مـا گذشـت نیـک و بـد امـا... تـو روزگـار،
فکری بـه حال خویش کن این روزگار نیست!

زیـن همرهان سست عناصـر دلـم گـرفـت،
شیـر خـدا و رسـتم دسـتانم آرزوسـتـــــــ!

مـن در رقـابت بـا هیچکـس جـز خـودم نمی باشـم!
هـدف مـن؛ ... مغلـوب کـردن آخـرین کاریـست کـه انجـام داده ام..

آخرین نظرات
پیوندها

۲۰۹ مطلب با موضوع «هرچه میخواهد دل ِ تنگـم!» ثبت شده است

۱۷
اسفند

آن کـه رخسار تو را رنگ گل و نسـرین داد

صبــــر و آرام تـوانـد بـه مــن مسکـیــن داد

وان کـه گیسوی تو را رسم تطاول آمـوخت

هـم تــوانـد کـرمـش داد مــن غمگــیـن داد

مـــن همــان روز ز فــرهـاد طمــع ببــریـدم

کـه عنــان دل شیــدا بـه لـب شیــریـن داد

گنــج زر گـر نبــود گنــج قنـاعـت بـاقیـسـت

آن کـه آن داد به شاهان به گدایان ایـن داد

خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن

هـر که پیوست بدو عمر خودش کاویـن داد

بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی

                                           خاصه اکنـون کـه صـبا مـژده فــروردین داد!


"حافظ"

♥ بوی باران بوی سبزه بوی خاک،
شاخه های شسته، باران خورده، پاک،
آسمان آبی و ابر سپید،
برگهای سبز بید،
عطر نرگس رقص باد،
نغمه شوق پرستو های شاد،
خلوت گرم کبوترهای مست،
نرم نرمک می رسد اینک بهار... خوش به حال روزگار!!

شاعر: فریدون مشیری
  • زهــرا
۱۶
اسفند

خـرما نتـوان خورد از ایـن خـار کـه کشتیـم،

دیبـا نتـوان بـافت از ایـن پشـم کـه رشتیم،

مـا را عجـب ار پشـت و پـناهی بـود آن روز،

کامـروز کسـی را نـه پنـاهیـم و نـه پشتـیم!!

سعدی


♥ وجدان یعنی، رنجیدن دست خودت نیست... رنجاندن که دست خودت است!!

  • زهــرا
۱۵
اسفند

      با خبر کرد نسیمی همه ی دنیا را

      مطلاطـم شـده دیـدنـد دل دریــا را

گل سرخی که می از قطره ی شبـنم می زد

مسـت می کــرد ز بــوی نفســش صحـــرا را

چه صفایی چه هوایی چه دلی داشت زمین

شــــور مـی داد ز حـال خــوش خــود بــالا را

     بیـن آغـوش بـرادر چقدر آرام است

     چقــدر نــاز ربـودســت دل بــابـا را

     گوییا بار دگـر حضـرت پیغمـبر دیــد

     عکسی از ماه رخ کودکی زهـرا را

زینـت خـانـه ی مهتاب بـه دنــیا آمـد

زینــب حضــرت اربــاب به دنــیا آمـد

بهتــرین، خوبـــتریــن، خواهــر دنیــا آمــد

حضــــرت فـاطــمـه ی دیگــری دنیــا آمــد

شاعر: مسعود اصلانی

 

 جای زمـزم عشق از زیـر قدمهایت شکفت

بانــــوی بانی بــــــاران تـــــــا به دنـــیا آمـدی

بعـد تو ضـرب المـثل شد دختــران بـابایـی اند

زین ســـبب تو زیــــــنت بــــابـــا به دنیا امدی

تو در آغـوش حسینت خــنده ات گـل می کند

پس به خــاطر خـــواهی اربــاب دنــــیا آمدی!

شاعر: مصطفی صابر خراسانی

  • زهــرا
۱۴
اسفند


شـهر، شهر شـهر ها!
شـهر چشمـهای شیـشه ای، 
شـهر اشکـهای دودی کلیـشه ای!

شـهر بــاکلاس!! 
شـهر جـاز و شـهر اُرگ، 
شـهر "آدمــای گــرگ"

شـهر گـریه هـای لـوکس، 
شـهر خنـده هـای شـیک!
شـهر زنـدگانی تـمام اتـوماتـیک!

شـهر عاشـقی بـه مـد روز،
شـهر زنـدگی بـه نـرخ ثـانیـه!
شـهر "ok ! بی خیــال! "
شـهر حــال!!!

شـهر بی طـرف، 
شـهر بی حضـور، 
شـهر کنتـرل ز راه دور!! 

شـهر گنـده و گـراند، 
شـهر نـرخ های آسـمانی عزیـز،
شـهر شـهرداری تــر و تمیـــز!!!

شـهر آسـمان و ریسـمان،
شـهر شیـر مـرغ و جـان آدمـی!
شـهر مـدرک و آکـادمی!

شـهر "full time"،
شـهر روز و شـب اضـافه کـار!
شـهر ابتـکار...
                  "در مسیــر احتــکار!"

شـهر دود و شـهر سـود، 
شـهر بـوق و شـهر سـوت،
شهر شوت!!

شـهر هشـت پـا،
شـهر روز و شـب محاسـبات بی غلـط،
شـهر نـوخطانِ هفـت خـط!!


شـهر بانکـهای مضـطرب، 
شـهر اختـلاس هـای مطـمئن! 
شـهر بسـته ی "open"! 

یـک کــلام :  
              شـــهر هـِــرتـــــ!  

شاعر: مجمدرضا روزبه

♥ شهر تو شهر فرنگ، .. آدماش ترمه قبا!.. شهر من شهر دعا.. همه گنبداش طلا!

  • زهــرا
۱۲
اسفند

یـک روز خـوب می رسـد...

یـک مـلافه ی سفـید پـایان میـدهد... بـه مــن!

بـه شیطـنت هـایــم ...

بـه بازیگوشی هایـم ... 

بـه خنده های بلندم...!

روزی کـه هـمه بـا دیـدن عکسـم... بغـض میکننـد و میگـوینـد: 

دیــوانــه...!! دلمـان بـرای شـوخی هـایت تنــگ شـده ....!!!

♥ خدایا...!!! 

دستانم زیر چانه ام... مات و مبهوت نگاهت میکنم! 

طلبکار نیستم...!! 

فقط مشتاقم بدانم... ته قصه چه میکنی با مــن!!!

  • زهــرا
۱۱
اسفند

از جـمـادی مُــــردم و نــامـی شــــــدم

وز نـَــما مُـــردم بــه ‌حیـــوان ســـر زدم

مُـــــردم از حیــــــوانــی و آدم شـــــدم

پس چه ترسم؟ کی ز مُردن کم شدم؟

حمـــله ی دیگــــر بمیـــــرم از بـــشــر

تـــا بـــرآرم از مـــلائـــک بــــال و پــــــر

وز ملــک هـم بایـــدم جستــن ز جــو

کــل شــــیء هـــالــک الا "وجــــهــه"

بـــار دیـگــــر از ملـــک پــَـران شــــوم

آنچــه انــدر وهـــم نــایــد آن شــــوم

پـس عـدم گـردم عـدم چـون ارغنــون

گــویـدم : "انــا الیــــه راجعــــون"

مولانا

♥ به روز مـرگ چو تابوت من روان باشـد

گمان مبـر کـه مـرا درد ایـن جهان باشـد

جنـازه‌ام چو ببینـی مـگو: فراق! فــراق!

مــرا وصــال و مـلاقـات آن زمــان باشــد

کدام دانه فرورفت در زمیـن که نـرُست؟

چرا به دانه انسانت این گُمان باشـد؟!
  • زهــرا
۰۹
اسفند

برای انسان بهتر است که همه چیز را به گردن دنیا بیندازد!... 

... که این دنیاست که انسان های بیگناه را نابود می کند! 

دنیای اطراف مرا خشونت های دیو صفتانه و پلیدی های نکبت بار فرا گرفته است! 

بی هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی بیگناهی من خدشه دار نمی شود! 

اما بیگناه ترین جاهای یک جامعه کجاست؟؟! آیا تیمارستان ها نیستند؟؟!!

در این مکان هاست که انسان ها دستخوش باد حوادث به هر سو پراکنده می شوند؛ 

بی آنکه بتوانند به درون خود نگاه کنند!!..

آری حد کمال بیگناهی همان دیوانگی است!!!...

"نمایشنامه سقوط، اثر آرتور میلر"


♥ نادیدن و نشنیدن را من خوشبختی می خوانم!

پس جرأت نکن مرا از خواب بیدار کنی!!.... آه .. آهسته صحبت بدار!

"میکل آنژ"

  • زهــرا
۰۵
اسفند

در این سرمای استخوان سوز،
تو در آبروی خیابان،
چه مشقی می نویسی، نمی دانم!
به چه چیز فکر می کنی را هم نمی دانم!
چه حالی داری را هم نمی دانم..!
از تمام عابرانِ این شهر،
چقدر به تو ارث خواهد رسید را هم نمی دانم..!!
چه کسی قرار است که امشب،
ضامنِ کتک نخوردنت شود را هم نمی دانم...
فقط می دانم که...
از آدامس و فالِ حافظ
انتظارِ مُعجزه نداری.. 
و می دانم،
تمام این شهر هم برایت کلاه و شال گردن ببافد،
هنوز سردت است... و
بر سر ِ راهِ تمام عابران هم که
ترازو بکاری، باز هیچ کس..
نمی تواند حواس تو را از یاد فقر، پرت کند!

♥ اللــهم لا تسـلط علـینا مـن لا یرحمــنا!!
  • زهــرا
۰۴
اسفند

انگـشت نـمای مـردم ایـن شـهر گشـته ایـم:... 

                                               " کـربلا نـرفتـه هـا رو ... ! "

♥ دعوتم کن کربلا که دیگه پای آبرومه!...

  • زهــرا
۰۲
اسفند

کـم خورده ایم غصـه ی دنیـای بی تـو را،

با اینکه می کشیم نفس های بی تـو را

 
امـروز هم بدون تـو بر ما گـذشت، کـاش
فکـری کنیــم غربـت فــردای بی تـو را...
 
شرمنده ایم از اینکه نهادیم روز و شب
بـر بسـتـر زمیـن سـر تنـهای بی تـو را
 
ما هر چه می کشیم از این بی تو بودن است...، با گـریه پُـر کنیـم مگـر جای بی تـو را!

♥ دعای ما به در بسته میخورد؛ ای کاش...
خودت برای ظهورت دعا کنی آقا!
  • زهــرا