رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

نـه چنـدان بـزرگـم،
کـه کـوچک بیـابم خـودم را؛
نـه آنقـدر کـوچک،.. کـه خـود را بـزرگ!

بـر مـا گذشـت نیـک و بـد امـا... تـو روزگـار،
فکری بـه حال خویش کن این روزگار نیست!

زیـن همرهان سست عناصـر دلـم گـرفـت،
شیـر خـدا و رسـتم دسـتانم آرزوسـتـــــــ!

مـن در رقـابت بـا هیچکـس جـز خـودم نمی باشـم!
هـدف مـن؛ ... مغلـوب کـردن آخـرین کاریـست کـه انجـام داده ام..

آخرین نظرات
پیوندها

سریال زندگی‌، سکانس آخر...

چهارشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۲، ۰۹:۴۷ ب.ظ

تلویزیون سه کانال بیشتر نداشت...

بعد از ظهر اجازه داشتم برنامه کودک ببینم،
خانم مجری با توصیه‌های بهداشتی تکراری روی اعصابم میرفت، 
آقای مجری بالا و پایین نمی‌‌پرید، امیر محمد هم نداشت!... آواز هم نمیخواند... 
"بچه‌های مدرسه ی والت" چشمم را به یک دنیای جدید باز کرد،... به یک فرهنگ متفاوت!...

اول مـــهر بود که معنی‌ دقیـق "چندش" را با دیدن "حسنی کلاس اوله" درک کـردم!..
با فوتبالیست‌ها زندگی‌ کردیم و بزرگ شدیم، قسمت به قسمتش خاطره انگیز شد...
اوج همـزاد پنداری کودکانه مان در این مجموعه بروز پیدا کرد،...
و در خیابان‌ها هزاران "سوباسا" به دنبال توپ‌های پلاستیکی دو پوسته می‌‌دویدند،... 
و من به عشق "کاکــرو" نوک حملهٔ تیم کوچه مان بودم!!!

 پدر و مادر‌ها در دیدن "بابا لنگ دراز" و "مهاجران" آنقدر شریک ما شدند که نتوانستند برای دیدن سریال‌های آخر شب مانع ما شوند!!
"لین چان"، "هانیکو"، آرایشگاه زیبا"،... همه و همه شدند خاطرات نسل ما؛ 
بخش مهمی‌ از ذهنیت ما نسبت به دنیای رنگارنگ بیرون!

از این قاب جادوی که بیرون بیاییم،
بطری‌های شیر با عکس آن گاو کج و کوله‌، مداد سوسمار نشان، آدامس خروس نشان، تراش شمشیر نشان و نوشابه شیشه‌ای زمزم با آن مسابقهٔ کذایی "ذائقه ایرانی‌، نوشابهٔ ایرانی‌""""، هرکدام گوشهٔ مغز ما جایی را اشغال کردند و جزئی‌ از زندگی‌ ما شدند.

راستی‌ اصل کاری... اولین پیوند ما با دنیای IT ،  "ماریـو"، قارچ خور بزرگ!!

می‌بینید!،... به همیـن راحتی‌ نـسل ما هم نوستـالژی دار شد!... چقدر زود بـزرگ شدیم،...
معلم، کلاس و تخته، همه رفتند گوشهٔ بایگانی خاطرات... جایی نزدیک مدرسه ی موش ها!!

چند وقت دیگر کات آخر سریال جوانی ما خواهد خورد... 
و بعد‌ها این سریال به تدریج در گوشه گوشه ی زندگی‌ مان پخش خواهد شد!...
خاطرات هر کس به کارگردانی خودش، ... خوب یا بد ساخته میشود...
... سریال زندگی‌ هنوز در حال تولید است...

هنوز فرصت باقیست!...

این هنر کارگردانی ماست که موجب تفاوت "شوق پرواز" با "شب‌های برره" می‌‌شود...
سختی و مشکلات برای همهٔ کارگردانان یکیست، برای ساختن تصویری ماندگار تلاش مضاعف نیاز است...
سریال‌های مناسبتی تلویزیون همیشه اثبـات کرده‌اند که در بـدترین شـرایط هـم می‌تـوان بهتـرین پـایان را بـه وجود آورد!...

پـس نـا امیــد نشـوید، تـا پـایان فرصـت زیـاد اسـت...!



♥ ما که نفهمیـــدیم دنیـــا دستِ کیه!!

 ولی‌ دستِ هر کـــی‌ هست …قربون دستت، دست به دست بچــــــرخون که به دستِ همه برســه!!

  • زهــرا

نظرات  (۱۹)

خیلی تحسین بر انگیز بود احسنت
پاسخ:
ممنون!
کلی خاطره تازه کردی واسم. مرسی:)
پاسخ:
نصف خاطره هاتو با من بودی هاااا!!!
خواهش
  • رها پاک سرشت
  • خیلی قشنگ بود....

    مثل همیشه...

    یا علی..

    پاسخ:
    مرسی
  • رها پاک سرشت
  • یک موج، از تلاطم یَم آفریده‌اند

    ما را فدائیان پسرهای فاطمه(س)

    "ما را شهید میر و علَم آفریده‌اند"

    ما را به اعتبار عنایات فاطمه(س)

    گریه کنان حضرت غم آفریده‌اند‎

    بهر بریدن سر اولاد عمر و عاص

    در جان ما غرور و غژم آفریده‌اند

    هر یک ز ما حریف دو صد لشکر یزید!!

    (زین رو ز شیعه عده کم آفریده‌اند)

    دجّال ها و حرمله ها را مهاجم و ...

    ... ما را "مدافعان حرم" آفریده‌اند‎

    سیّد علیِ خامنه ای (پیر عشق) گفت:

    "فریاد را علیه ستم آفریده اند"

    سلام بروزم

    پاسخ:
    تعیین گشته ی نظر مادر توییم...
    اصلا خریده فاطمه ما را برای تو!
     بـا تــوأم دلتنگی...!

    لطفا" آتــش بس اعلام کن!!

    بخدا دلم

    تــمام شد



    +سلام دوست خوبم منتظرحضورتون هستم
    پاسخ:
    دلت ک گرفت.. پیش من بیا..
    کمی غصه هست.. با هم میخوریم!
  • محسن رامشگر
  • سلام بزرگوار با دو پست جدید به روزم خوشحال میشم تشریف بیاری و نظر بدی منتظرم یا علی

  • مهرک هنرمند
  • کذشت عُمر و به دل عشوه می‌خریم هنوز
    که هست در پی شام سیاه صبح سپید
    پاسخ:
    در این سرای بی کسی.. کسی به در نمی زند!..

    یک شب زمستانی؛
    سردار به سرباز نگهبان گفت: سردت نیست؟
    سرباز جواب داد: عادت دارم!
    سردار گفت: میگویم برایت لباس گرم بیاورند…و رفت و…
    آن وعده که کرد از یادش رفت…!
    صبح جنازه یخ زده سرباز را دیدند که روی دیوار نوشته بود :
    به سوز سرما عادت داشتم… وعده واهی تو… ویرانم کرد!

    پاسخ:
    به سوز سرما عادت داشتم… وعده واهی تو… ویرانم کرد!..

    عاااالی.. ممنون!
  • بنت الهدی حسینی
  • دوست داشتم این متن رو

    دلنشین بود!

    پاسخ:
    کلا من دست ب قلم شم همه دوست دارن!! :D

    ممنون!
    اره واقعا...
    همون طور که مداد سوسمار نشان وفوتبالیست هاو...رفتن شدن خاطره..جوونی ماهم داره میره که بشه خاطره ..خدا کنه شیرین باشه..خداکنه سالهای بعدنگیم ای کاش به عقب برمیگشتم تا...
    خیلی عالی بود
    پاسخ:
    ممنون..
    یادش بخیر چه زود گذشت:(
    پاسخ:
    آره.. مث چشم ب هم زدن...!!
    سلام..
    خیلی عالی بود..
    موفق باشی


    پاسخ:
    سلام..
    مرسی عزیزم.. ممنون!
  • خادم الحسین (علیه السلام)
  • ...
    خیلی قشنگ بود...(جدی گفتم!!!!!)
    پاسخ:
    ممنون! (جداً!!!)
  • بنت الهدی حسینی
  • خواهر خوب اعتماد به نفس داریا...

    :-)

    با افتخار لینک شدی.

    پاسخ:
    این اعتماد ب سقف بود :D

    شما هم همینطور!
    سلام
    این قسمت:
    این هنر کارگردانی ماست که موجب تفاوت "شوق پرواز" با "شب‌های برره" می‌‌شود...
    زیادی ژورنالیستی شد
    اما آخر این فیلم های مناسبتی خیلی سخت جمع و جور می شود و خوب تمام می شود اصلا به دل نمی چسبد به نظر اگر از اول هم خوش و خرم و خوب باشد اوضاع ، مخاطب کاهش نمیاید!ما هم همینطور بهتر است از اول ... حیف که نمی شود
    پاسخ:
    سلام.. ممنون!
    راستشو بگم مشابه این جمله رو تو ی مجله دیده بودم ، تغییرش دادم چپوندم اینجا.. خوب مچمو گرفتین!!.. انصافا آفرین!

    راجع ب جمله ی اصلاحی تون هم .. حرف خودتون رو تکرار میکنم ...:

    ... حیف که نمی شود

    راستی گویا شمام کرمانشاهی هستین!
  • ابراهیـم علی پور
  • تلخ
    پاسخ:
    ممنون.. :|

    سلام

    قصد مچ گیری نبود همینطوری از روی لحن جمله گفتم

    شار کرماشان عزیزان ، کم لَه شیرازم نیَه!

    این جمله با حال و کرمانشانی بی

    پاسخ:
    سلام
    ok!

    بله (-B.. شعر قشنگیه!
    سلام
    ناراحت نشیدها! ولی نمی دونم چرا زبان نوشته و کلماتی که به کار بردید بهم نچسبید! راستش فکر می کنم هنر کم نظیرتون [در انتخاب عنوان، متن و عکس] رو کمتر در خلق این نوشته به کار بردید...!
    میشه لطف کنید بگید کلا چه قسمتی از مطالب وبلاگ رو "خلق" و چه قسمتی رو "انتخاب" می کنید؟

    پاسخ:
    سلام
    نه چرا ناراحت شم!.. قرار نیست ک همش تعریف و تمجید بشنوم!.. خدای نکرده ادعای نویسندگی هم ندارم! ممنون ک نظرتون رو گفتین.. 

    قسمتی از وبلاگ ک تو طبقه بندی موضوعی با عنوان "قلم  ِ خودم" جدا شده، ب تعبیر شما "خلق" شده!
    مابقی رو از جاهای مختلف "انتخاب" کردم!



    باز هم سلام!
    فقط می خواستم بگم متون دیگرتون که در "قلم ِ خودم!!" نوشتید اتفاقا بسیار دلنشین و خلاقانه هستند و با نوشته بالا خیلی فرق دارند، خیلی!...
    این رو هم بگم که بنده [بر خلاف شما] هیچ چیز بلد نیستم و هیچ تخصصی در نویسندگی ندارم و فقط جذب خلاقیت و نوآوری شما در این وبلاگ شدم!
    لطفا با قدرت کارِِتون رو ادامه بدید! همین!
    پاسخ:
    مجددا سلام!
    این نظر لطف شماست!
    اتفاقا از انتقادات شما استفاده کردم.. باز هم ممنون!
    منتظر نظرات بعدی شما هستیم!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">