گاه بر حافظ تفأل میزنم...
پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۱۶ ق.ظ
مـن کـه از آتـش دل چـون خـم مـی در جوشـم
مـُـهر بـر لـب زده خـون می خـورم و خامـوشـم
قصــد جـان اسـت طمـــع در لـب جانـان کــردن
تـو مـرا بیـن که در این کار به جان می کوشـم
مــن کـی آزاد شــوم از غـم دل چـون هــر دم
هنــدوی زلــف بتــی حلـقه کنـــد در گـوشــم
حـاش لله کــه نیــم معتـقـد طاعـت خـویـــش
ایـن قدر هست که گه گه قدحی می نوشـم هسـت امیــدم کـه علیــرغـم عــدو روز جــزا فیــض عفــوش ننــهد بــار گنـــه بــر دوشــم پـدرم روضـه رضـوان بــه دو گنــدم بفــروخـت |
- ۹۲/۰۷/۱۸