رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

نـه چنـدان بـزرگـم،
کـه کـوچک بیـابم خـودم را؛
نـه آنقـدر کـوچک،.. کـه خـود را بـزرگ!

بـر مـا گذشـت نیـک و بـد امـا... تـو روزگـار،
فکری بـه حال خویش کن این روزگار نیست!

زیـن همرهان سست عناصـر دلـم گـرفـت،
شیـر خـدا و رسـتم دسـتانم آرزوسـتـــــــ!

مـن در رقـابت بـا هیچکـس جـز خـودم نمی باشـم!
هـدف مـن؛ ... مغلـوب کـردن آخـرین کاریـست کـه انجـام داده ام..

آخرین نظرات
پیوندها

غبارآلوده مِهــر و ماه...

شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۱۸ ق.ظ

بی تــو ، مهـتاب شبـی، بـاز از آن کـوچه گـذشتـم،
همـه تـن چشـم شـدم خیـره بـه دنبـال تـو گشتـم،
شـوق دیـدار تـو لبـریز شـد از جـام وجـودم،
شـدم آن عاشـق دیـوانه کـه بـودم !

در نـهانخانه جانـم گل یـاد تـو درخشیـد..
بـاغ صـد خاطـره خنـدیـد،
عطـر صـد خاطـره پیچیـد،

یـادم آمـد کـه شبـی بـا هـم از آن کـوچه گـذشتیـم...

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آمد : تو به من گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !

با تو گفتم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم...
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید!!

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم...


♥ بی تـــو ، اما ...

به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!!


 ♥ عکس: دیروز غروب(!)

  • زهــرا

نظرات  (۴)

 سلام

ادامه مطلب...

من عاشق این شعرم ...عالیه عالی....
پاسخ:
سپاسمندم!
  • نسیبه علوی
  • بی تومهتاب ........................
    پاسخ:
    آخی...نازی!!! :دی
  • رها پاک سرشت
  • خیلــــــــــــــــــــــــــــــی
    قشنــــــــــــــــــــــگ بود....

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">