رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

نـه چنـدان بـزرگـم،
کـه کـوچک بیـابم خـودم را؛
نـه آنقـدر کـوچک،.. کـه خـود را بـزرگ!

بـر مـا گذشـت نیـک و بـد امـا... تـو روزگـار،
فکری بـه حال خویش کن این روزگار نیست!

زیـن همرهان سست عناصـر دلـم گـرفـت،
شیـر خـدا و رسـتم دسـتانم آرزوسـتـــــــ!

مـن در رقـابت بـا هیچکـس جـز خـودم نمی باشـم!
هـدف مـن؛ ... مغلـوب کـردن آخـرین کاریـست کـه انجـام داده ام..

آخرین نظرات
پیوندها

ما زیاران چشم یاری داشتیم!!

جمعه, ۲ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۵۷ ق.ظ

ای بـهار همچـنان تـا جـاودان در راه!

همچـنان تـا جاودان بـر شـهرها و روسـتاهـای دگـر بگـذر؛

هـرگز و هـرگز،

بـر بیـابان غریـب مـن،... منـگر و منگر!

سـایه ی نمنـاک و سبـزت هـرچه از مـن دورتـر ،‌خوشــتر!

بیـم دارم... کـز نسیـم سـاحر ابـریشمیـن تـو؛

تکمـه ی سبـزی بـروید بـاز، بـر پیراهن خشک و کبود من! 

همچـنان بگـذار،

تـا درود دردنـاک انـدُهان مـاند سـرود مـن!

شاعر: مهدی اخوان ثالث

♥ نفس ؛

کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک!

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت...

نفس کاین است؛... پس دیگر چه داری چشم؟

ز چشم دوستان دور یا نزدیک!!

مسیحای جوان مرد من!

ای ترسای پیر پیرهن چرکین!

هوا بس ناحوانمردانه سرد است...

آی...

دمت گرم و سرت خوش باد!

سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای..


♥ ... خـود غلـط بـود آنچـه می پنـداشتیــم!!!

  • زهــرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">