رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

میــدانـم ... روزی ختـم به خیـر می شویم ... اللهم عجل لولیک الفرج !

رستـــــگار

نـه چنـدان بـزرگـم،
کـه کـوچک بیـابم خـودم را؛
نـه آنقـدر کـوچک،.. کـه خـود را بـزرگ!

بـر مـا گذشـت نیـک و بـد امـا... تـو روزگـار،
فکری بـه حال خویش کن این روزگار نیست!

زیـن همرهان سست عناصـر دلـم گـرفـت،
شیـر خـدا و رسـتم دسـتانم آرزوسـتـــــــ!

مـن در رقـابت بـا هیچکـس جـز خـودم نمی باشـم!
هـدف مـن؛ ... مغلـوب کـردن آخـرین کاریـست کـه انجـام داده ام..

آخرین نظرات
پیوندها

۳۵ مطلب با موضوع «قلم ِ خودم!!» ثبت شده است

۰۸
مهر
اگــر باغبـانـی بـاغـش را غـرق آب هـم کنـد؛... درختـان جـز در فصـل خویـش میـوه نمی دهنـد!

بـاید آرام بـود و اعتـماد داشـت... 

و زیـر لب زمـزمـه کـرد: " أُفَــوِّضُ أَمْـــری إِلَـی اللَّهِ "... 

آنـگاه همـه چیـز آن طـور کـه بایـد درسـت می شـود!
 
چـرا کـه: " إِنَّ اللَّهَ بَصیـــرٌ بِـالْعِــبادِ "

♥ امـروز بعـد از مـدتــها از تــه ِ دل خوشـحال شــدم!... 
خـدایـا شکــرت..!
۰۷
مهر

  پـرسیـدی:

 " یَـا أَیُّـهَا الْإِنسَـانُ!.. مَـا غَـرَّکَ بِـرَبِّـکَ الْکَــرِیمِ؟؟.."

 و مـن گـوش هـایـم را گـرفتـم.. نخواستـم بشنـوم صـدایـت را کـه می گفتـی:

 " لا تَمـشی عَلـی الاَرضِ مَـرهـا "... و مـن بـا تمـام کـوچکی ام، خـدایـی کـردم روی زمیـن!!

 در کـوچه هـای خـاکی غــرور زمینـگیـر نــه!.. بـه خـاک افتـادم... در حـالی کـه گفـته بـودی:

 جـز بــرای تــو بنـدگی نکنـــم..

 حالا تـو بـرایـم از آسـمان بگـو.. از آسـمان ِ آبـی ِ عشـقت.. خــداونـد!

 ♥ خـدایـا!

 تـو را عاشـق دیـدم و غریبـانه عاشـقت شـدم،

 تـو را بخشـنـده پنــداشتـم و گنـــاهـکار شــدم،

 تـو را وفـادار دیـدم و هـر جا کـه رفتـم بازگشـتم،

 تـو را گـرم دیـدم و در سـردتـرین لحـظات بـه سـراغـت آمـدم،

 تـو مـرا چـه دیـدی کـه وفــادار مـانـدی ؟؟؟


 ♥ اعـوذ بـاالله مــن شـــر النفـــسی؛  

 اعـوذ بـاالله مـن همـزات الشـیاطین...
  • زهــرا
۰۶
مهر

خـب خـدا رو شـکر انـگار همیـن روزاسـت کـه امـریکا حقـوق بشـر رو بـریزه بـه حسابمـون!!.. پـولدار میشیـم! 

از شـوخی گذشتـه یـخ روابـط آب شـد!.. 

بعضـیا جـو گیـر شـدن و میگـن: "روحـانی متشـکریم!!".. 

بعضـیا هـم یـه مـدل جـو دیگـه گـرفتـه اونـا رو و میگـن: " آه از دل رهبــر!!"

خـطاب بـه گـروه اول بـایـد گفـت کـه ایـن سیـاست کلـی نـظام بـود کـه ایـن اتفـاق بیفـته و هیـچ ربطـی بـه شخـص پـرزیدنـت نـداره!!.. تشـکر هـم نـیازی نیـست!!... البتـه اینـم بـایـد در نظـر داشـت کـه همیـن امـریکای ِ دوسـت داشتـنی شـما بـود کـه عـراق رو تجهـیز بـه سـلاح شیمـیایی کـرد و نفـس خیلـی هـا رو وابسـته بـه کپسـول اکسیـژن کـرد...

و خـطاب بـه گـروه دوم؛... کـه میـدونیـن بـه خاطـر همیـن تحـریم هـای امـریکای ِ جنـایتـکار شـما نفـس همـون جانبـازهای شیمـیایی بـه شماره افتــاد؟!.. و اینـکه مـگه شـما سخنـرای رهبـر رو مبنـی بـر نـرمش ِ قهـرمـانانه نشنیـدید؟؟.. کـه حالا کاتـولیک تـر از پـاپ شدید!!

... البتـه بـایـد منتـظر بـود و دیـد قضـاوت ِ تـاریخ در مـورد امـروز ایــران چگـونه خـواهـد بـود!!

♥ وقتـی نتیـجه ی انتـخابات مشـخص شـد، پیـامکی رسیـد بـا ایـن مضـمون:

حالا کـه اسـم رئیـس جمـهور امـریکا "حسـین" هـست و رئیـس جمـهور مـا "حسـن"..؛ 

خوبـه کـه مثـل دوتـا داداش بشیـنن بـا هـم مشـکلات رو حـل کنـن!!

۰۶
مهر

 چـه کـودکانـه(!) آرام می گیـرم؛

 بـا همیــن "صبـــر کـن، درسـت می شـود" هــای ِ عزیــزانم!

 ♥ خــدای ِ مــن!

 نـا امیـــدی وصــله ی نـاجـوریسـت کـه بـه مـن ن م ی چ س ب د!!

 مـن هنـــوز امیـــدوارم!

 .

 .

 + کامـلا بـا ربـط :... " قُـلْ یَـا عِبَـادِیَ الَّـذِینَ أَسْـرَفُـوا عَلَـى أَنفُسِـهِمْ لا تَقْنَطُــوا مِـن رَّحْمَــةِ اللَّهِ ؛

 إِنَّ اللَّهَ یَغْفِــرُ الـذُّنُـوبَ جَمِیـعًا ؛

 إِنَّـهُ هُــوَـ الْغَفُـــــورُ الــرَّحِیـــمُ " 

 سـوره مبـارکه زمـر، آیـه 53

  • زهــرا
۰۶
مهر

ایـن سکـوت را دوسـت دارم،

سکـوت مجـازی!

از پشـت صفحـه ی مانیتــور!

اسـم هـای مستـعار... نقـاب هـای خیـالی!

چـرا کـه هـر چقـدر هـم کـه دور از واقعیـت بـاشـد،

آن چیـزی هستنـد کـه صاحبـش دلـش میخـواهـد آنگـونه باشـد!

یـک نقـاب بی ریـا.. و گـاه یـک سکـوت پـر از حــرف!

 تنـهایم؛
حتـی آنـان کـه مـدعـی هستـند بـا مننـد، از مـن دورنـد!
دلـم یـک دوسـت می خواهـد.. تـب کنـم.. بمیـرد بـرایـم!
امــا از نیـست هـم نیسـت تـر اسـت اینگـونه وجـودی!..

♥ تنـهایی کـلاس نـداره!!
یـه تـوفیـق اجبـاریـه واسـه راحتـی اعصـاب و روان!!
  • زهــرا
۰۳
مهر

یکـی از آرزوهـام اینـه که یـه BMW x6 بخرم پشتـش بنـویسـم :

"عاقبـت فـرار از مـدرسـه"

اینـجـوری گنـد میـزنـم بـه کل سیـستـم آمـــوزش و پــــرورش!!!

♥ بـدون اغـراق، در طـول مـدت تحصـیل تمـام معلـما و اسـاتیـد محتـرم حداقـل 10بـار ایـن جمـله رو بهـم گفتـن:

"اگـه چیـز خنـده داری هسـت، بگیـد مـا هـم بخنـدیـم" :D

  • زهــرا
۳۱
شهریور
یـک فصـل عظیـم تابستـانی را صبــور مانـدیم،
زیبـاتریـن رنـگ هـای هستـی دوبـاره راه ِ ایـن دیـار را پیـدا کـردند،
آنقـدر رسیـده ام کـه هـوس ِ زرد شـدن دارم!
هـوس ِ ریختـن!!
پایــیز، سبـزتـر از بـهار، و بـاشکـوه تـر از زمسـتان اسـت...
پایــیز، آهنـگ خـش خـش بـرگ دارد!
ســرود ِ نسـیــم،
رقـص شـاخه ها!
بـا بـاران یکی شـدن،
... در انتـظار  ِ زیبـاتـریـن مـاه ِ خـدا، آخـریـن روز تابسـتان را سپـری می کنـم!
پایــیز زیبـایـم... بـرایـت دلتنــگم!  " + "
♥ بـاز پایـیز اسـت، انـدکی از مــهر پیـداسـت،
حتـی در ایـن دوران بی مـهری بـاز هـم پایــیز زیبــاسـت!
مــهرتــــ قشنـگ ٬ پایــیزتــــ مبـارک!!
۲۸
شهریور

نگـران از وفـاداری قـوم، بـه وعـده گـاه رسیــد "وَ کَلَّــمَ اللَّهُ مُـوسَى تَکْلـیماً "...

عـرضـه داشـت: " رَبِّ اَرِنِـی اَنْظُــرُ اِلَیْــکَ "  

معشـوق فرمـود: " لَـن تَـرَانِی" ... هــرگـز مـرا نخـواهى دیـد؛

امـا بـه کـوه نـگاه کـن!.. اگـر کـوه تـوانست تـاب بیـاورد جلـوه ی مـرا... تـو هـم بـه زودى مـرا خواهـى دیـد؛

... پـروردگـارش بـه کـوه جلوه نمـود؛... " جَعَلَـهُ دَکًّـا وَ خَـرَّ مُـوسـى‏ صَعِــقاً "... و چـون بـه خـود آمـد گفـت:

منـزهى تـو!.. بـه درگاهت توبه کردم... "وَ أَنَـا أَوَّلُ الْمُـؤْمِنیــنَ " !

***

تعبـیر متفـاوت شـاعران از ایـن داستـان:


شیـخ اجـل سعــدی می گـوید :

چو رسی به طور سینا "ارنی" مگو و بگذر
کـه نیـرزد ایـن تمنـا بـه جـواب "لن ترانی"

در جـواب سعـدی شاعـری ( احتـمالا حافـظ ) می گـوید :

چو رسی به طـور سیـنا "ارنی" بگو و مگذر
تو صدای دوست بشنو نه جواب "لن ترانی"

و در جـواب ایـن دو ، شاعـر دیگـری ( احتـمالا مـولانا ) می گـوید :

"ارنی" کسـی بگـوید کـه تـو را نـدیـده بـاشـد،
چو تو با منی همیشه چه ترا چه "لن ترانی"


عـلامه طبـاطبایی فـرمـوده :

سحـر آمـدم بـه کویـت کـه ببینـمت نـهانی

" ارنی " نگفته گفتی دو هزار " لن ترانی"


♥ " وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی‏ أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی‏ ...

وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی‏،

فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِـقاً...

فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنیـنَ"

(سـوره مبـارکه اعـراف، آیـه 143)


  • زهــرا
۱۴
شهریور

 داشتم ماجرای جنگ خیبر رو می خوندم، رسیدم به آخرای داستان که حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:

«والله ما قلعت باب خیبر بقوة جسمانیة بل قلعتها بقــوة ملکوتیــه»

 یعنی به خدا سوگند که در  ِ خیبر را با نیروی بدنی نکندم بلکه آن را با نیروی ملکوتی و الهی از جای در آوردم!

(فضائل الخمسة، 2/325) 

اول به ذهنم رسید که خب اینم یه معجزه ی الهی هست و جای فکر نداره!... اما به نظر من قضیه قابل درک تر از یه معجزه ی ماوراییه!... مسئله ای که شاید من و شما هم تجربه کرده باشیم!!..

البته یقینا نه در حد و اندازه ی حضرت امیر علیه السلام.


فرض کنید خسته و کوفته برگشتین خونه، حتی نای سر پا ایستادنم ندارید!.. یهو یه نفر زنگ می زنه... کسی که خیلی وقته منتظرشید... کسی که واسه شما خیلی مهمه!.. کسی که واقعا عاشقش هستین!..

مثلا مخاطب خاص!!

تو این وضعیت چنان از جا می پرین که انگار نه انگار خسته بودین!.. 

حالا اگه کسی که انتظارشو می کشین خدا باشه... عشق، خدا باشه... ضربان قلبت خدا باشه...

مخاطب خاصت خدا باشه؛

خدا یه نظر کنه در خیبر از جا کنده میشه... دقیقا "بقوة ملکوتی"...

و صد البته  لیاقت همچین نگاهی رو خدا به هر کسی نمیده... 

نـه خـدا توانـمش گفـت، نـه بشـر توانمـش خوانـد!

متحــیرم چـه نامـم شـه مـلک لا فـتی را...



♥ دعای ندبه طولانیه.. و از حوصله ی من ِ عاصی خارج!!... امـــا...

این فرازش غوغا می کنه با دلم:

وَ شیعَـتُکَ عَلـى مَنـابـِرَ مـَنْ نـُورٍ؛ 

مُبـْیَضَّةً وُجـُوهُهـُمْ؛ 

حـَوْلى فـِى الْجـَنَّةِ؛ 

وَ هُـمْ جیـرانى... 

وَ لـَوْلا اَنـْتَ یـا عَلــِىُّ لـَمْ یُعـْرَفِ الْـمُؤمِنـوُنَ بَعـْدى...


از صـدای سخـن عشــق ندیــدم خوشـــتر!

۰۶
شهریور

تلویزیون سه کانال بیشتر نداشت...

بعد از ظهر اجازه داشتم برنامه کودک ببینم،
خانم مجری با توصیه‌های بهداشتی تکراری روی اعصابم میرفت، 
آقای مجری بالا و پایین نمی‌‌پرید، امیر محمد هم نداشت!... آواز هم نمیخواند... 
"بچه‌های مدرسه ی والت" چشمم را به یک دنیای جدید باز کرد،... به یک فرهنگ متفاوت!...

اول مـــهر بود که معنی‌ دقیـق "چندش" را با دیدن "حسنی کلاس اوله" درک کـردم!..
با فوتبالیست‌ها زندگی‌ کردیم و بزرگ شدیم، قسمت به قسمتش خاطره انگیز شد...
اوج همـزاد پنداری کودکانه مان در این مجموعه بروز پیدا کرد،...
و در خیابان‌ها هزاران "سوباسا" به دنبال توپ‌های پلاستیکی دو پوسته می‌‌دویدند،... 
و من به عشق "کاکــرو" نوک حملهٔ تیم کوچه مان بودم!!!

 پدر و مادر‌ها در دیدن "بابا لنگ دراز" و "مهاجران" آنقدر شریک ما شدند که نتوانستند برای دیدن سریال‌های آخر شب مانع ما شوند!!
"لین چان"، "هانیکو"، آرایشگاه زیبا"،... همه و همه شدند خاطرات نسل ما؛ 
بخش مهمی‌ از ذهنیت ما نسبت به دنیای رنگارنگ بیرون!

از این قاب جادوی که بیرون بیاییم،
بطری‌های شیر با عکس آن گاو کج و کوله‌، مداد سوسمار نشان، آدامس خروس نشان، تراش شمشیر نشان و نوشابه شیشه‌ای زمزم با آن مسابقهٔ کذایی "ذائقه ایرانی‌، نوشابهٔ ایرانی‌""""، هرکدام گوشهٔ مغز ما جایی را اشغال کردند و جزئی‌ از زندگی‌ ما شدند.

راستی‌ اصل کاری... اولین پیوند ما با دنیای IT ،  "ماریـو"، قارچ خور بزرگ!!

می‌بینید!،... به همیـن راحتی‌ نـسل ما هم نوستـالژی دار شد!... چقدر زود بـزرگ شدیم،...
معلم، کلاس و تخته، همه رفتند گوشهٔ بایگانی خاطرات... جایی نزدیک مدرسه ی موش ها!!

چند وقت دیگر کات آخر سریال جوانی ما خواهد خورد... 
و بعد‌ها این سریال به تدریج در گوشه گوشه ی زندگی‌ مان پخش خواهد شد!...
خاطرات هر کس به کارگردانی خودش، ... خوب یا بد ساخته میشود...
... سریال زندگی‌ هنوز در حال تولید است...

هنوز فرصت باقیست!...

این هنر کارگردانی ماست که موجب تفاوت "شوق پرواز" با "شب‌های برره" می‌‌شود...
سختی و مشکلات برای همهٔ کارگردانان یکیست، برای ساختن تصویری ماندگار تلاش مضاعف نیاز است...
سریال‌های مناسبتی تلویزیون همیشه اثبـات کرده‌اند که در بـدترین شـرایط هـم می‌تـوان بهتـرین پـایان را بـه وجود آورد!...

پـس نـا امیــد نشـوید، تـا پـایان فرصـت زیـاد اسـت...!



♥ ما که نفهمیـــدیم دنیـــا دستِ کیه!!

 ولی‌ دستِ هر کـــی‌ هست …قربون دستت، دست به دست بچــــــرخون که به دستِ همه برســه!!