پـرسیـدی:
" یَـا أَیُّـهَا الْإِنسَـانُ!.. مَـا غَـرَّکَ بِـرَبِّـکَ الْکَــرِیمِ؟؟.."
و مـن گـوش هـایـم را گـرفتـم.. نخواستـم بشنـوم صـدایـت را کـه می گفتـی:
" لا تَمـشی عَلـی الاَرضِ مَـرهـا "... و مـن بـا تمـام کـوچکی ام، خـدایـی کـردم روی زمیـن!!
در کـوچه هـای خـاکی غــرور زمینـگیـر نــه!.. بـه خـاک افتـادم... در حـالی کـه گفـته بـودی:
جـز بــرای تــو بنـدگی نکنـــم..
حالا تـو بـرایـم از آسـمان بگـو.. از آسـمان ِ آبـی ِ عشـقت.. خــداونـد!
♥ خـدایـا!
تـو را عاشـق دیـدم و غریبـانه عاشـقت شـدم،
تـو را بخشـنـده پنــداشتـم و گنـــاهـکار شــدم،
تـو را وفـادار دیـدم و هـر جا کـه رفتـم بازگشـتم،
تـو را گـرم دیـدم و در سـردتـرین لحـظات بـه سـراغـت آمـدم،
تـو مـرا چـه دیـدی کـه وفــادار مـانـدی ؟؟؟
خـب خـدا رو شـکر انـگار همیـن روزاسـت کـه امـریکا حقـوق بشـر رو بـریزه بـه حسابمـون!!.. پـولدار میشیـم!
از شـوخی گذشتـه یـخ روابـط آب شـد!..
بعضـیا جـو گیـر شـدن و میگـن: "روحـانی متشـکریم!!"..
بعضـیا هـم یـه مـدل جـو دیگـه گـرفتـه اونـا رو و میگـن: " آه از دل رهبــر!!"
خـطاب بـه گـروه اول بـایـد گفـت کـه ایـن سیـاست کلـی نـظام بـود کـه ایـن اتفـاق بیفـته و هیـچ ربطـی بـه شخـص پـرزیدنـت نـداره!!.. تشـکر هـم نـیازی نیـست!!... البتـه اینـم بـایـد در نظـر داشـت کـه همیـن امـریکای ِ دوسـت داشتـنی شـما بـود کـه عـراق رو تجهـیز بـه سـلاح شیمـیایی کـرد و نفـس خیلـی هـا رو وابسـته بـه کپسـول اکسیـژن کـرد...
و خـطاب بـه گـروه دوم؛... کـه میـدونیـن بـه خاطـر همیـن تحـریم هـای امـریکای ِ جنـایتـکار شـما نفـس همـون جانبـازهای شیمـیایی بـه شماره افتــاد؟!.. و اینـکه مـگه شـما سخنـرای رهبـر رو مبنـی بـر نـرمش ِ قهـرمـانانه نشنیـدید؟؟.. کـه حالا کاتـولیک تـر از پـاپ شدید!!
... البتـه بـایـد منتـظر بـود و دیـد قضـاوت ِ تـاریخ در مـورد امـروز ایــران چگـونه خـواهـد بـود!!
♥ وقتـی نتیـجه ی انتـخابات مشـخص شـد، پیـامکی رسیـد بـا ایـن مضـمون:
حالا کـه اسـم رئیـس جمـهور امـریکا "حسـین" هـست و رئیـس جمـهور مـا "حسـن"..؛
خوبـه کـه مثـل دوتـا داداش بشیـنن بـا هـم مشـکلات رو حـل کنـن!!
چـه کـودکانـه(!) آرام می گیـرم؛
بـا همیــن "صبـــر کـن، درسـت می شـود" هــای ِ عزیــزانم!
♥ خــدای ِ مــن!
نـا امیـــدی وصــله ی نـاجـوریسـت کـه بـه مـن ن م ی چ س ب د!!
مـن هنـــوز امیـــدوارم!
.
.
+ کامـلا بـا ربـط :... " قُـلْ یَـا عِبَـادِیَ الَّـذِینَ أَسْـرَفُـوا عَلَـى أَنفُسِـهِمْ لا تَقْنَطُــوا مِـن رَّحْمَــةِ اللَّهِ ؛
إِنَّ اللَّهَ یَغْفِــرُ الـذُّنُـوبَ جَمِیـعًا ؛
إِنَّـهُ هُــوَـ الْغَفُـــــورُ الــرَّحِیـــمُ "
سـوره مبـارکه زمـر، آیـه 53
ایـن سکـوت را دوسـت دارم،
سکـوت مجـازی!
از پشـت صفحـه ی مانیتــور!
اسـم هـای مستـعار... نقـاب هـای خیـالی!
چـرا کـه هـر چقـدر هـم کـه دور از واقعیـت بـاشـد،
آن چیـزی هستنـد کـه صاحبـش دلـش میخـواهـد آنگـونه باشـد!
یـک نقـاب بی ریـا.. و گـاه یـک سکـوت پـر از حــرف!
یکـی از آرزوهـام اینـه که یـه BMW x6 بخرم پشتـش بنـویسـم :
"عاقبـت فـرار از مـدرسـه"
اینـجـوری گنـد میـزنـم بـه کل سیـستـم آمـــوزش و پــــرورش!!!
♥ بـدون اغـراق، در طـول مـدت تحصـیل تمـام معلـما و اسـاتیـد محتـرم حداقـل 10بـار ایـن جمـله رو بهـم گفتـن:
"اگـه چیـز خنـده داری هسـت، بگیـد مـا هـم بخنـدیـم" :D
نگـران از وفـاداری قـوم، بـه وعـده گـاه رسیــد "وَ کَلَّــمَ اللَّهُ مُـوسَى تَکْلـیماً "...
عـرضـه داشـت: " رَبِّ اَرِنِـی اَنْظُــرُ اِلَیْــکَ "
معشـوق فرمـود: " لَـن تَـرَانِی" ... هــرگـز مـرا نخـواهى دیـد؛
امـا بـه کـوه نـگاه کـن!.. اگـر کـوه تـوانست تـاب بیـاورد جلـوه ی مـرا... تـو هـم بـه زودى مـرا خواهـى دیـد؛
... پـروردگـارش بـه کـوه جلوه نمـود؛... " جَعَلَـهُ دَکًّـا وَ خَـرَّ مُـوسـى صَعِــقاً "... و چـون بـه خـود آمـد گفـت:
منـزهى تـو!.. بـه درگاهت توبه کردم... "وَ أَنَـا أَوَّلُ الْمُـؤْمِنیــنَ " !
***
تعبـیر متفـاوت شـاعران از ایـن داستـان:
♥ " وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی ...
وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی،
فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِـقاً...
فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنیـنَ"
(سـوره مبـارکه اعـراف، آیـه 143)
داشتم ماجرای جنگ خیبر رو می خوندم، رسیدم به آخرای داستان که حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:
«والله ما قلعت باب خیبر بقوة جسمانیة بل قلعتها بقــوة ملکوتیــه»
یعنی به خدا سوگند که در ِ خیبر را با نیروی بدنی نکندم بلکه آن را با نیروی ملکوتی و الهی از جای در آوردم!
(فضائل الخمسة، 2/325)
اول به ذهنم رسید که خب اینم یه معجزه ی الهی هست و جای فکر نداره!... اما به نظر من قضیه قابل درک تر از یه معجزه ی ماوراییه!... مسئله ای که شاید من و شما هم تجربه کرده باشیم!!..
البته یقینا نه در حد و اندازه ی حضرت امیر علیه السلام.
فرض کنید خسته و کوفته برگشتین خونه، حتی نای سر پا ایستادنم ندارید!.. یهو یه نفر زنگ می زنه... کسی که خیلی وقته منتظرشید... کسی که واسه شما خیلی مهمه!.. کسی که واقعا عاشقش هستین!..
مثلا مخاطب خاص!!
تو این وضعیت چنان از جا می پرین که انگار نه انگار خسته بودین!..
حالا اگه کسی که انتظارشو می کشین خدا باشه... عشق، خدا باشه... ضربان قلبت خدا باشه...
مخاطب خاصت خدا باشه؛
خدا یه نظر کنه در خیبر از جا کنده میشه... دقیقا "بقوة ملکوتی"...
و صد البته لیاقت همچین نگاهی رو خدا به هر کسی نمیده...
نـه خـدا توانـمش گفـت، نـه بشـر توانمـش خوانـد!
متحــیرم چـه نامـم شـه مـلک لا فـتی را...
♥ دعای ندبه طولانیه.. و از حوصله ی من ِ عاصی خارج!!... امـــا...
این فرازش غوغا می کنه با دلم:
وَ شیعَـتُکَ عَلـى مَنـابـِرَ مـَنْ نـُورٍ؛
مُبـْیَضَّةً وُجـُوهُهـُمْ؛
حـَوْلى فـِى الْجـَنَّةِ؛
وَ هُـمْ جیـرانى...
وَ لـَوْلا اَنـْتَ یـا عَلــِىُّ لـَمْ یُعـْرَفِ الْـمُؤمِنـوُنَ بَعـْدى...
♥ از صـدای سخـن عشــق ندیــدم خوشـــتر!
تلویزیون سه کانال بیشتر نداشت...