پیـش از تـو آفرینـش مـن رخ نـداده بـود؛
هـر جا کـه بـودم از تـو چه پنــهان...، نبـــوده ام ! +
" محمد مودب "
♥ دوسـتترت دارم از هـرچه دوسـت
ای تـو بـه من از خود من خویـشتــر!
"قیصر امین پور"
پیـش از تـو آفرینـش مـن رخ نـداده بـود؛
هـر جا کـه بـودم از تـو چه پنــهان...، نبـــوده ام ! +
" محمد مودب "
♥ دوسـتترت دارم از هـرچه دوسـت
ای تـو بـه من از خود من خویـشتــر!
"قیصر امین پور"
پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمی شناختم، که عمود بر زمین بایستد...
پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم، که پای افزاری وصله دار به پا کند،
و مَشکی کهنه بر دوش کشد، و بردگان را برادر باشد.
آه ای خدای نیمه شبهای کوفه ی تنگ.
ای روشن ِ خدا، در شبهای پیوسته ی تاریخ
ای روح لیلة القدر... حتّی اذا مَطلعِ الفجر
چگونه شمشیری زهراگین، پیشانی بلند تو، این کتاب خداوند را، از هم می گشاید؟
چگونه می توان به شمشیری، دریایی را شکافت!
به پای تو می گریم، با اندوهی، والاتر از غمگزایی عشق، و دیرینگی غم،
برای تو با چشمِ همه ی محرومان می گریم...
بـا چشــمانی: یتیـــم ِ نـدیـدنـت!
گریه ام، شعر شبانه ی غم توست...
"علی موسوی گرمارودی"
♥ نالههای گریهآلود آن روح دردمند و تنها را میشنوم،
نالههای گریهآلود آن امام راستین و بزرگم را ـ که همچون این شیعه گمنام و غریبش
ـ در کنار آن مدینه پلید و در قلب آن کویر بیفریاد ـ
سر در حلقوم چاه میبرد و میگریست.
چه فاجعهای است در آن لحظه که یک مرد میگرید!... چه فاجعهای!...
"علی شریعتی-کویر"
تـازه دانستـم نـه بـا آب و نـه بـا نـان زنده ام،
تازه فهمیدم نه با جسم و نه با جان زنده ام،
تـازگی ها بـاورم شـد اینـکه مثـل هـر غـریب،
دورتـر از خـود دلی دارم کـه بـا آن زنـده ام...
♥ کـاروان دل مـن بـس کـه خراسـان رفتـه اسـت،
تـار و پـود غـزلـم جـاده ابـریشـم شـد ...!
♥ دل مـن گـم شـد، اگـر پیـدا شـد؛ بـسپارید امـانات رضـا...
امشب از مفهوم مستی جرعهای سر میکشم
فکــر دیـــدار تـــــو را تـــا مـــرز بـــاور مـیکشــــم
ای نـگاهــت ســبز، ای ســرچشــمه آئیـنــه هــا
خـوب مـن! بـا هــم قــراری داشتیـــم آدینـــه هـا
سـال ها طـرح نمی آیـی بــه دفتـــر مـیکشــــم
گــر بیــایی بــا تــو از پـاییـــز هــا پــَـر مـیکشـــم
قصــه ی پـــرواز تــو در آســــمان پیچــیــده اســت
بـاز امشـب در هـوایــت بینشــان پَــر میکشــم
♥ ای روز آفتـابی! ... ای مثل چـشم هـای خـدا آبــی!
ای روز آمـدن!... ای مثـل روز٬ آمـدنت روشـن!
ایـن روزهـا کـه می گـذرد٬ هـر روز در انتــظار آمـدنت هسـتم...
باز بـاران٬ با ترانه... میخورد بر بام خانه!
خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کـودکی کـو؟ فصـل خوب سادگی کو؟
یـادت آیـد روز بـاران؛... گردش یک روز دیـرین؟
پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟... خاطرات خوب و شیرین!
کوچه ها شد، کوی بن بست... در دل تو٬ آرزو هست؟!
کودک خوشحال دیروز... غرق در غمهای امروز!
یـاد بـاران رفتـه از یـاد... آرزوهـا رفتـه بـر بـاد...!
باز باران٬ باز باران... میخورد بر بام خانه!
بی ترانه ٬ بی بهانه!... شایدم٬ گم کرده خانه!!
♥ هی فلانی!
دل به غم مسپار
نومیدی بران از خویش
دور دار از جان خود تشویش...
"مهدی اخوان ثالث"